دریا
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1396

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : ثابت محمودی (سهیل)، سید حسن

دریا

دریا

به نیت تیمن و تبرک برای مولی الموحدین علی (علیه السلام)

‏شب رفت و صبح دید که فرداست‏

‏پلکی زد و زخواب به پاخاست‏


iali_sobooh-25-429x500

با این پرنده های خوش آواز‏

‏ساحل ز بانگ وهلهله غوغاست‏

‏انگار دوش دختر خورشید‏

‏این دختری که این همه زیباست‏

‏تن شسته در طراوت دریا‏

‏کاینگونه دلفریب و دل آراست‏

‏زآن ابرهای خیس که ساحل‏

‏از درکشان به نرمی دیباست‏

‏در دوردست آبی دریا‏

‏یک لکّه ابر گمشده پیداست‏

‏گویی که چشمهای تر او‏

‏در کار صبح گرم تماشاست‏

‏این نرم موجهای پیاپی‏

‏گیسوی حلقه حلقه دریاست‏

‏دریا که مثل خاطره دور است‏

‏دریا که مثل لحظه همین جاست‏

‏این حجم بی نهایت آبی‏

‏تلفیقی از حقیقت و رؤیاست‏

‏این پاک، این کرامت سیّال‏

‏آمیزه ای ز خشم و مداراست‏

‏گاهی چو یک حماسۀ بشکوه‏

‏گاهی چو یک تغزل شیواست‏

‏مثل علی (ع) به لحظۀ پیکار‏

‏مثل علی (ع) به نیمۀ شبهاست‏

‏مثل علی (ع) به قهر و تولا‏

‏مثل علی (ع) به مهر و تبراست‏

‏مردی که روح نوح و خلیل است‏

‏روحی که روحبخش مسیحاست‏

‏روحی که ناشناخته مانده‏

‏روحی که تا همیشه معماست‏

‏روحی که چون درخت و شقایق‏

‏نبض بلوغ جنگل و صحراست‏

‏□‏

‏در دوردست شب، شب کوفه‏

‏این ناله های کیست که برپاست‏


‏انگار آن عبادت معصوم‏

‏در غربت نخیله به نجواست‏

‏این شب، شب ملائکه و روح‏

‏یا رازگونه لیلۀ اسراست‏

‏□‏

‏آن نور در حصار نگنجید‏

‏پرواز کرد هر طرفی خواست‏

‏فریاد آن عدالت مظلوم‏

‏در کوچه سار خاطره برجاست‏

‏خود روح سبز باغ گواه است‏

‏آن سرو استقامت تنهاست‏

‏او بر ستیغ قاف شجاعت‏


3

همواره در تجرد عنقاست‏

‏در جستجوی آن ابدیت‏

‏موسای شوق راهی سیناست‏

‏□‏

‏وقتی که شب به وسعت یلداست‏

‏خورشید گرم یاد تو با ماست‏

‏ای چشمه سار، مزرعه ها را‏

‏یاد هماره سبز تو سقّاست‏

‏برخیز ای نماز مجسّم!‏

‏بر مأذنه بلال در آواست‏

‏در سردسیر فاصله محراب‏

‏آغوش گرمجوش تمنّاست‏

‏بی تو مدینه ساکت و خاموش‏

‏بی تو هوای کوفه غم افزاست‏

‏بی تو هوای ابری دیده ‏

‏عمری برای گریه مهیّاست‏

‏وقتی تو در میانه نباشی‏

‏شادی چو عمر صاعقه کوتاست‏

‏بی تو پگاه خاطره تاریک‏

‏با تو نگاه پنجره بیناست‏

‏بی تو صدای آب غم آلود‏

‏با تو نوای نای طرب زاست‏

‏ای آنکه آفتاب ترینی‏

‏با تو چه وحشتیم ز سرماست‏

‏□‏

‏روح تو چون قصیده بلند است‏

‏دیگر چه جای وصف تو ماراست ‏‏      ‏

‏                    سید حسن ثابت محمودی (سهیل)‏

‎ ‎