مجله خردسال 03 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 03 صفحه 7

آن وقت شال بزرگ بافتنی مادر را برداشت و روی شال و کلاهی که به سر داشت بست . وقتی که خرگوش مشغول گرم کردن سرش بود مهمان ها آمدند. اما هر چه در زدند ، هیچ کس در را باز نکرد. چرا؟ چون خرگوش گوشهایش را زیر شال و کلاه پشمی آن قدر محکم بسته بود که صدای در را نمی شنید. خرگوش کوچولو سرش حسابی گرم شده بود اما مهمان ها پشت در مانده بودند و کمی هم ناراحت بودند. همان موقع خرگوش خانم با یک سبز پر از سیب از راه رسید . وقتی مهمان ها را پشت در دید خیلی نگران شد. با عجله جلو رفت و پرسید :چرا پشت در ایستاده اید ؟ مهمان ها با دلخوری گفتند : چون هیچ کس در خانه نیست تا در را باز کند ! خرگوش خانم گفت : اما خرگوش کوچولو توی خانه است . او منتظر بود تا شما بیایید خرگوش خانم کلید را از توی سبد در آورد و در را باز کرد. همه با نگرانی وارد خانه شدند و وقتی خرگوش کوچولو را با سر و کله پیچیده در شال دیدند از تعجب نمی دانستند چه بگویند. خرگوش خانم جلو دوید و گفت : چی شده ؟ چرا سرت را بستی ؟ خرگوش کوچولو جواب داد : این بهترین راه بود تا سرم را گرم کنم. شما خودتان گفتید که با یک کار خوب سر خودم را گرم کنم همه مهمان ها به خنده افتادند . مادر حالی که شال و کلاه را از سر عرق کرده خرگوش کوچولو باز می کرد به لباسهای صندوق که همه روی زمین ریخته شده بود نگاه کرد و گفت : راستی راستی که حسابی سر خودت را گرم کرده ای بعد همه زدند زیر خنده

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 03صفحه 7