مجله خردسال 9 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 9 صفحه 4

یک شب در حیاط مرجان کشاورزی آزاد یک شب قشنگ و پراز ستاره، جوجه کوچولو کنار حوض آب نشسته بود و ستاره­ها را می­شمرد که صدای آقا خروسه را از لانه شنید که می­گفت :«وقت خواب شده، پس جوجه کوچولو کجاست؟» خانم مرغی جواب داد :«این بچه اصلا خواب ندارد ! توی حـیاط نشسته و آسمـان را تمـاشـا می­کند.» جوجه کوچولو با خودش گفت:«من خواب ندارم؟! چه بد شد. همه خواب دارند به جز من! حالا چه­طوری برای خودم خواب پیدا کنم؟»جوجه کوچولو، راه افتاد و رفت آن طرف حیاط .دوباره برگشت این طرف حیاط دلش می­خواست بازی کند، بالا و پایین بپرد، اما نخوابد. چون او خواب نداشت. به سراغ لانه­ی اردک­هـا رفت و جوجه اردک را صدا زد و گفت :«می­آیی با هم بازی کنیم؟» جوجه اردک خمیازه­ای کشید و گفت :«حالا چه وقت بازی است. من الان خوابم می­آید و­ می­خواهم بخوابم.» جوجه اردک رفت و جوجه کوچـولو پیش خودش گفت :«خوش به حالش، او خواب دارد و الان هم خوابش می آید. اما من خوابی ندارم که بیاید!» بعد دوباره راه افتاد و بی­خودی توی حیاط بالا و پایین رفت. بی­خودی هم نبود، او داشت فکر می­کرد. آخر هم تصمیم گرفت جلوی در لانه­ی اردک متظر خواب او بنشیند. جوجه کوچولو جلوی در لانه­ی اردک ها نشست و منتظر شد. اما هیچ­کس نیامد. خسته شده بود. حوصله­اش هم سر رفته بود. تا اینکه یک کرم شب تاب کوچولو آمد و آرام کنارش نشست و پرسید: «جوجه کوچولو! این وقت شب چرا بیداری؟» جوجه کوچولو جواب داد:« چون من خواب ندارم!» کرم شب تاب گفت :«حالا چرا اینجا نشسته­ای ؟» جوجه کوچولو گفت :«منتظر خواب اردک هستم.» کرم شب تاب با تعجب پرسید : «خواب اردک ؟ آن هم این­جا ؟» جوجه کوچولو بی­حوصله و بد اخلاق گفت :«بله، اردک خواب دارد ولی من ندارم، خودش گفت که الان خوابش می­آید و نمی­تواند با من بازی کند. من هم

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 9صفحه 4