مجله خردسال 2 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 2 صفحه 4

وقتی فیل زمین خورد صبح بود، موشی از خانه بیرون آمد. جلوی در ایستاد و دستهایش را از هم باز کرد تا نفس عمیقی بکشد، اما هنوز نفس عمیقی نکشیده بود که صدای خانم فیلی را شنید که فریاد می­زد و کمک می­خواست. موشی نفس عمیق را فراموش کرد و به سرعت به طرف خانم فیلی رفت.صدا از نزدیکی درخت گردو می­آمد. موشی از دور فیلی را دید که خسته و نفس­زنان کنار درخت نشسته. جلو رفت و گفت: «چی شده؟ چرا کمک خواستی؟» خانم فیلی گفت: «به دادم برسید! کمک کنید! آقا فیلی زمین خورده!» موشی وقتی این را شنید با دو دست به سرش زد وگفت: «ای داد بیداد! زمین خورده؟ چرا خورده؟ حالا چه کنیم؟» خانم فیلی گفت: «من دیگر نفس دویدن ندارم. تو زود برو کمک بیاور.» موشی با عجله به سراغ دوستـانش رفت. او باید همه را خبردار می­کرد. اول به خانه موش کور رفت و گفـت: «در را باز کن دوست من. عجله کن که اتفاق بدی افتاده. در را باز کن. فیلی زمین خورده!» موش کور در را باز کرد و گفت: «چی خورده؟ زمین خورده؟ چه قدر خورده؟» موشی جواب داد: «من نمی­دانم چه قدر خورده. ولی باید به همه خبر بدهم.» و از آنجا رفت. موش کور با خودش گفت: «ای داد بیداد. خانه من زیر خاک و توی زمین است. نکند آقا فیلی بیاید و خانه مرا هم بخورد. بچه­هایم! ای وای بچه­های نازنینم...» موش کور با عجله به خانه برگشت تا بچه­ها را آماده کند و وسایل لازم را هم جمع کند. زرافه کنار درخت سیب نشسته بود و یک سیب سرخ بزرگ را گاز می­زد. موشی نفس­زنان از راه رسید و گفت: «کمک کن! کمک کن که آقا فیلی زمین خورده. باید کاری بکنیم.» زرافه به سیب گاز زده­اش نگاهی کرد و با خود گفت: «خدای من! زمین­مثل این سیب گرد است. حتما تا حالا آقا فیلی نصف آن را خورده! ما با یک زمین نصفه چه کنیم؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 2صفحه 4