مجله خردسال 4 صفحه 20
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 4 صفحه 20

بی­کار نیست!» گفت: «و هیچ ای مثل من بی­مصرف!» گفت: « ما را دوست ندارد. بیایید با هم برویم و برای خودمان یک صاحب تازه پیدا کنیم.» گفت: «من می­آیم.» گفت: «من هم می­آیم.» آن شب، و و راه افتادند و رفتند. رفتند و رفتند تا به یک سبز و زیبا رسیدند. گفت: « سبز! می­خواهی من ی تو باشم؟» گفت: «و من تو!؟» گفت: «من هم ی تو باشم و دست و صورتت را خشک کنم؟!» خندید وگفت: «من که دندان ندارم. مو هم ندارم. هم لازم ندارم!» همیــن موقع، از پشت بیرون آمد و گفت: «چی شده؟ چرا این قدر سر و صدا می­کنید؟ بچه­هــایم خوابیده­اند! ممکن است با سر و صدای شما بیدار شوند.» گفت: «می­خواهی من ی بچه­هایت باشم؟» گفت: «و من هم دندان­هایشان را بشویم؟» گفت: «و من هر روز موهایشان را کنم!» اخم­هایش را در هم کرد. دستش را به کمرش زد و گفت: «بچه های من هرکدام یک یک و یک ی مخصوص به خود دارند. چه حرفها می­زنید زود به خانه­تان برگردید. هیچ کس و و ی کس دیگر را استفاده نمی­کند.» این را

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 4صفحه 20