مجله خردسال 4 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 4 صفحه 4

سوسکی خانم پر داره اگر چه شوهر داره سوسن طاقدیس روز عروسی سوسکی خانم و آقا موشه بود. سوسکی با آن لباس سفید و قشنگش، با آن تور سر حریر و رنگ وارنگش، دم به دم پر می­زد و به این طرف و آن طرف می­رفت. موشی که بال و پر نداشت یک گوشه نشسته بود و غصه می­خورد و آه می­کشید. قوم و خویش­های موشی هم هی نچ نچ می­کردند و سر تکان می­دادند و می گفتند: «بیچاره داماد بالی نداره، توی زندگی حالی نداره!» موشی می­شنید و حرص و جوش می­خورد. ننه­اش هم می­دید و اگر می­توانست مرگ موش می­خورد. برای همین تا سوسکی پرید و برگشت پیش موشی نشست، موشی ماجرا را برایش گفت و از او قول گرفت که دیگر هیچ وقت پرواز نکند. بال و پرش را ببندد و باز نکند. سوسکی خانم، با این که می­دانست نباید به حرف مردم گوش بدهد، باز به خاطر دل آقا موشه قبول کرد. برای او زندگی بی پریدن خیلی سخت بود. با آن پاهای لاغر و نازکش زود خسته و مانده می­شد. ولی تحمل می­کرد و حرفی نمی­زد تا این که یک روز... سوسکی خانم و آقا موشه برای جمع کردن غذا رفتند به صحرا، یک بقچه سبزی، دو کیسه گندم، یک عالم پونه ویک ظرف شاهدانه جمع کردند و راه افتادند. آقا موشه با آن پاهای قوی و دستهای پر زورش، تند و تند راه می­رفت. ولی سوسکی خانم که بقچه­ی سبزی روی سرش بود و یک کیسه­ی گندم زیر بغلش با آن پاهای نازک و ضعیف خسته و مانده شده بود و دم به دم به خودش می­گفت: «کاش که می­شد پر بزنم، از آقا موشه جلوتر بزنم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 4صفحه 4