مجله خردسال 4 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 4 صفحه 7

فرشته­ها یک نقاشی قشنگ برای خدا کشیدم و آن را با همه­ی مداد رنگی­هایم رنگ کردم. شب وقتی که می­خواستم بخوابم، نقاشی را کنار بالشم گذاشتم و به فرشته­ها گفتم: «این نقاشی را برای خدا کشیده­ام. آن را ببرید و به او بدهید.» صبح وقتی بیدار شدم، نقاشی هنوز کنار بالشم بود. به مادرم گفتم: «چرا فرشته­ها نقاشی مرا برای خدا نبردند؟» مادرم گفت: «خدا نقاشی تو را دید. از همان موقع که مداد رنگی­هایت را آوردی او می­دانست که می­خواهی برایش نقاشی بکشی. خدا خوشحال است و تو را خیلی دوست دارد. او همیشه تو را می­بیند. تو هم باید یاد بگیری که به یادش باشی. حالا نقاشی تو را به دیوار می­زنم تا همه آن را ببینند.» مادرم نقاشی مرا به دیوار زد. من هر وقت به نقاشی­ام نگاه می­کنم، می­دانم که خدا هم به آن نگاه می­کند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 4صفحه 7