مجله خردسال 43 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 43 صفحه 18

تو می­توانی آن راببری؟» کمی­فکر کرد و گفت: «می­توانم ولی... من آن قدرآرام حرکت می­کنم که مدتها طول می­کشد تا را به مزرعه­ی بـالای دهکده برسانم.» کمی فکر کرد و گفت: « خیلی تند می­دود. از او می­خواهم که را به مزرعه­ی بالای دهکده ببرد.» ­خندید و گفت: «تو این جا دوستان زیادی داری که خوشحال می­شوند به تو کمک کنند.» رفت و منتظر شد تا به سراغش بیاید. کمی بعد، آمد. گفت: «می­خواهم برای یکی از دوستانم که درمزرعه­ی بالای دهکده زندگی می­کند بفرستم. تو آن را برایم می­بری؟» کمی فکر کرد و گفت: «من خیلی تند می دوم و را تا رودخانه می­رسانم. آن جا را­به می­دهم. او خیلی خوب شنا می­کند، بقیه­ی راه را هم می­رود.» گفت: «اما از راه روخانه می­رود، این طوری خیس خیس می­شود! راه خـیلی طـولانی است کوچک است و خسته می شود.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 43صفحه 18