اسم مستأثر در آثار امام خمینی (س)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1371

اسم مستأثر در آثار امام خمینی (س)

اسم مستأثر در آثار امام خمینی (س)

□دکتر محمد هادی مؤذن جامی

‏الحمدلله و سبحانک اللهم صل علی محمد و آله مظاهر جمالک و جلالک و خزائن اسرار کتابک- الذی تجلی فیه الاحدیة بجمیع اسمائک حتی المستاثر منها الذی لا یعلمه غیرک. ‏

‏تمجید و تسبیح و صلوات فوق برگرفته از اولین سطور وصیتنامه الهی سیاسی امام راحل و عظیم‌الشان اسلام، عارف کامل و فقیه جامع و ولی‌امر عادل آیت عظمای حق و روح خدا در کالبد زمین و زمان است که قلم با یاد او بی‌تاب می‌گردد و رضوان خدا بر او باد. ‏

‏سطور پیشگفته متضمن خلاصه‌ای از معارف عرفانی و انوار قرآنی است که حاصل یک عمر مجاهده و سلوک است پس تدبر در آن شایسته و بایسته است، هر یک از واژه‌های مظاهر جمال و جلال و خزائن اسرار کتاب و تجلی احدیت به جمیع اسماء حق اسم مستاثر و... چکیده و در بردارندۀ هزاران آموزه عرفانی- قرآنی است، در فرصتی دیگر به شرح و بسط حدیث ثقلین که بیت‌الغزل وصیتنامه امام(س) است خواهیم پرداخت ان شاءالله تعالی. در فرصت حاضر با اعتماد و استناد بر آراء امام قدس سره در آثار چاپ شدۀ موجود به معنای اسم مستاثر می‌پردازیم‏‎[1]‎‏ تا پرده‌ای از اسرار عرفانی این اسم کنار زده شود نه از این باب که این اسم الهی (که جز ذات مقدس الله کسی از آن آگاه نیست) دانسته شود بلکه از این باب که با شناسائی وجود این اسم مبارک، ولو آنکه ندانم چیست، از برکات آن بهره بریم، آنچنانکه در ادعیه‌ای که نقل خواهد شد‏‎[2]‎‏ این موضوع دانسته خواهد شد والله المستعان. ‏

‏از تمجید و صلوات پیشگفته این معانی به اجمال دانسته می‌شود: ‏

‏1- تجلی برای اسم مستاثر وجود دارد 2- اسم مستاثر را جز خدا کسی نمی‌داند. 3- این اسم به همراه سایر اسماء در کتاب الهی–قرآن– متجلی شده است. 4- اهل ‌بیت که خزائن اسرار این کتابند از این اسم خبر دارند‏‎[3]‎‏ ولو اصل آن را ایشان هم نمی‌دانند. ‏

از 4 نکته مذکور برمی‌آید که ابتدا باید معانی تجلی، اسم، قرآن و مراتب آن و حقیقت اسم مستاثر را یکی ‌یکی شناخت، پس ما نیز به اختصار و به ترتیب بدین مفاهیم می‌پردازیم. 

‏1- تجلی: این اصطلاح که در حکمت اشراقی و فلسفه نو افلاطونی و عرفان اسلامی به کار می‌رود، اصطلاحی است که هم ناظر به چگونگی پیدایش عالم است و هم ناظر به انکشاف حقایق برای قلوب صافیه»‏‎[4]‎

‏در قرآن کریم از تجلی پروردگار یاد شده است (فلما تجلی ربه...، اعراف /143)، از امیر بیان و پیشوای مومنان در نهج‌البلاغه نقل شده است: فتجلی لهم فی کتابه من غیر ان یکونوا رأوه (خطبه 147) که این کلام بیان همان تجلی مورد نظر امام قدس سره است. و در جای دیگر فرمود: الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه (خطبه 108) که این کلام بیان تجلی در اعیان ممکنات است که از آن به تجلی ثانی تعبیر می‌شود. امام قدس سره ضمن بحث در مورد صادر اول حسب ذوق عرفانی، بحث از صدور و مصدر و صادر را که متقوم غیریت و سوائیت است خلاف طریقه اهل عرفان دانسته و تعبیر به ظهور و تجلی را از این باب می‌دانند که وراء حق چیزی نیست چرا که اوست اول و آخر و ظاهر و باطن‏‎[5]‎‏، کما آنکه امام حسین علیه السلام فرمود: الغیرک من الظهور ما لیس لک؟ (مصباح الهدایه، ص147) اینها همه ناظر به تجلی به مفهوم ثانی است. اما اصل تجلی، تجلی اول یا تجلی ذاتی است که از آن به حضرت احدیت تعبیر می‌شود و تجلی ذاتی مبدء انکشاف حقایق غیبی است از وراء حجاب.‏‎[6]‎‏ ‏

‏باید دانست که مرتبه احدیت دو اصطلاح دارد اول ذات غیبی که اسم و رسم ندارد، چرا که وجود به شرط لا به‌ علم و سایر صفات وصف نمی‌شود، دوم مرتبه ذات با تعیین به اسماء ذاتیه (تعلیقات بر شرح فصوص، ص 176) و چون ذات مقدسه بماهی هی هرگز متجلی نمی‌شود (نک تعلیقات ص 14 و 73، مصباح ص 23) پس مراد از تجلی ذات احدیت همان تجلی یا تعیین اسمائی و به تعبیر امام «س» تجلی به فیض اقدس یا خلیفه کبری در حضرت واحدیت و ظهور در کسوۀ صفات و اسماء است (مصباح ص 48). و اگر حقیقت اسم اعظم را متحد با فیض اقدس و مقام غیب مشوب‏‎[7]‎‏ بدانیم و اختلاف آنها را اعتباری شماریم (مصباح ص 33) روابط اصطلاحات سه‌گانه مذکور آشکارتر می‌شود. ‏

‏مختصر آنکه: تجلی، فیض ذاتی حق تعالی است که در حقایق ممکنات ساری است و موجودات عالم وجود که مظهر صفات متکثره حق‌اند تجلیات الهی به شمار می‌روند و غیریت در تجلی معنا ندارد. ‏

‏پیشینیان تقسیمات گوناگونی از قبیل تجلی اول و ثانی و ثالث یا تجلی جمالی و جلالی یا تجلی عام و خاص را ذکر کرده‌اند. در آثار امام قدس سره به معنای عمیقتری از تجلی عنایت شده است که اگر چه بی‌سابقه نیست اما حکایت از دقت و رسوخ علمی امام«س» در عرفان علمی و عملی دارد. ایشان به دو گونه تجلی اشاره دارند که کلیه بحث اسم مستاثر نیز در توجه به آن است، یکی تجلی به تجلی غیبی احدی که در آن همه اسماء و صفات مستهلک است و این تجلی به اسم مستاثر است و این مقام بشرط لائی است و تجلی تجلی به وجهۀ غیبی فیض اقدس، و تجلی دوم تجلی به احدیت جمع جمیع حقایق اسماء و صفات است که مقام اسم‌الله الاعظم و تجلی علمی به طریق کثرت اسمائی و مقام واحدیت است (تعلیقات، ص 14-15). ‏

‏روابط معانی مذکور در حد میسور در توضیح اسم اعظم و در شرح یکی از روایات مهم در این باب، در سطور آینده آشکارتر خواهد شد‏

‏2) اسم. سلسلۀ وجود و مراتبش و دائرۀ شهود و مدارجش همه اسماء الهی است. چرا که اسم بمعنی علامت است و هرچه در وجود است علامت باری و مظهر اوست (شرح دعای سحر، ص122). ‏

‏عارف کامل شاه‌آبادی فرموده‌اند که اسم در اصطلاح اهل عرفان عبارتست از ذات با خصوصیاتی که منشا اثر در عین شود. امام قدس سره اینکه اسم آن چیزی است که منشا آثار باشد را مورد خدشه قرار داد. و نظر تحقیقی خود را اینگونه بیان فرموده‌اند که بعضی از اسماء بنفسه و بعضی بالتبعیة منشا اثرند (تعلیقات، ص 102- 103، قس: الفتوحات المکیه، ج 2 ص 120که شیخ اکبر در سؤال 130 در جواب «ما معنی الاسم» گفته است: «الجواب: امر یحدث عن الاثر او امر یکون عنه الاثر او منه ما یکون عنه الاثر و منه ما یحدث عن الاثر اذا لم ترد به المسمی فان اردت به المسمی فمعنا المسمی کان ماکان ...). ‏

‏امام(س) در شرح دعای سحر (ص 118- 123) به معنی اسم پرداخته‌اند و اسماء الهی را حجب نوریه‏‎[8]‎‏ ذات حق می‌دانند (ص 118 ) و اسم را عبارت از ذات با صفت معینی از صفات و تجلیلی از تجلیاتش می‌دانند‌ (ص 121). مثلاً الرحمن ذات متجلیه به رحمت منبسطه الرحیم ذات متجلیه به رحمتی که بسط کمال است، بوده والمنتقم ذات متعینه به انتقام است. و این آغاز تکثر و ابتدای کثرتی است که در دار وجود رخ داده است که در ‏


‏حقیقت تکثر علمی و شهود ذات در آینه اسماء و صفات است، و به این تجلی اسمائی و صفاتی باب وجود گشوده و غیب به شهود مرتبط گشته است. و اگر تجلی اسمایی نبود عالم در ظلمت عدم می‌ماند و همین تجلی مایۀ شهود اسماء و لوازم آن توسط عارف است. ‏

‏باید دانست که تجلی اول به فیض اقدس است که ظهور به اسم‌الله الاعظم در حضرت واحدیت است و در تجلی ثانی فیض اقدس که تجلی به الوهیت در حضرت علمی است اعیان ثابته همان حاصل می‌شوند‏‎[9]‎‏ (مصباح، ص 68) و اعیان ثابته همان تعیین تجلیات اسماء الهی در حضرت واحدیت است‏‎[10]‎‏ (تعلیقات، ص 22).  به عبارت دیگر صورت اسم و عین آن است (شرح دعای سحر، ص 212). و آنچه مقتضای تحقیق است آنکه ذات در کسوت تعینات اسمایی بر اعیان ثابته تجلی می‌کند  و در کسوت اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی می‌کند. لیکن چون بین اعیان و اسماء حجابی نیست تجلی، تجلی ذاتی است، و هر چه به عین ثابت نسبت داده شود به ذات مقدس و اسما الهی منسوب خواهد بود، و تجلیات با آنکه در لباس اسماء و جامه اعیان است همه تجلیات ذاتی است. و این یکی از معانی حدیثی است که توحید حقیقی را به ایقاع اسم بر مسمی دانسته، چرا که عبارت اسم کفر، و عبارت اسم و مسمی شرک است (نقل به مضمون از مصباح ص 124- 125 و حاشیه آقای فهری ذیل مطلب، مضمون روایت در الکافی ج 1 ص 114نقل شده است). ‏

‏با توضیحات پیشگفته، ممکنست که این سؤال پیش آید: «چرا اسم مستاثر اسم است با آنکه کسی از آن آگاه نیست؟؟ و به عبارت دیگر ظهور ندارد؟ و مگر جز این است که چکیده گفتار آن است که اسم علامت است و همه عالم تجلی اسماء الله؟» با آنکه پاسخهای فراوانی می‌توان ارائه کرد اما ما بر اساس عهد خود تنها از زبان امام قدس سره جواب آنرا ارائه می‌دهیم. پاسخ اول آنکه اطلاق اسم در این حالت از باب این است که ذات خود علامت ذات است‏‎[11]‎‏ و او عالم بذاته لذاته است (شرح دعای سحر، ص 121). با این پاسخ مانعی نیست که در برترین حالت اسمی بلکه اسمائی باشد که تنها خداوند از آن آگاه باشد و برای هیچ کس حتی رسول‌ا... الاعظم به دلیل عظمت ذات علم بدان میسر نباشد. پاسخ دوم آن است که اسم عبارت از ذات با صفتی معین از صفات و تجلییی از تجلیاتش است، و  چه بسیار تجلیات و صفات که برای احدی علم و احاطه بر آنها میسور نیست و نزد ذات مستاثر است و بدین لحاظ اسم مستاثر امری معقول و مفهوم است، گرچه بر اساس پاره‌ای از آرائی که نقل خواهد شد می‌توان جز این نیز تصور کرد. ‏

‏3) اسم مستاثر و حرف هفتاد و سوم اسم اعظم‏‎[12]‎‏ ‏

‏ در الکافی (ج 1ص230) از امام محمد باقر علیه‌السلام روایت شده است که اسم اعظم خداوند 73 حرف دارد و نزد آصف حرفی از آن بود که بدان تکلم کرد و تخت بلقیس را در چشم هم‌زدنی حاضر ساخت و نزد اهل ‌بیت علیهم‌السلام 72 حرف آن هست و حرفی از آن نزد خدا، در علم غیب، مستاثر است. نظیر این روایت از امام صادق علیه‌السلام نقل شده و در آن به محجوب بودن یک حرف از پیامبر صلی‌ا... علیه و آله و سلم تصریح شده است. امام خمینی سلام‌ا... علیه حرف هفتاد و سوم را اسم مستاثر می‌دانند (شرح دعای سحر، ص 123). ‏

‏اسم اعظم چیست؟ به اختصار باید گفت که اسم اعظم به حسب مقام الوهیت و واحدیت اسم جامع جمیع اسماء است (جامعیت مبدء و اصل اشیاء چون دانه برای درخت یا اشتمال کل بر جزء چون گروه فرد)، این اسم حقیقی به حسب مقام الوهیت و حقیقتی به حسب لفظ و عبارت نیز دارد، اما به حسب حقیقت غیبیش، بی‌استثناء، کسی جز خدا آنرا نمی‌داند و این همان حرف مستاثر در علم غیب الهی است. ‏

‏در الکافی (ج 1ص 112) از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است که: «ان‌الله تبارک و تعالی خلق اسما» بالحروف غیر متصوت و باللفظ غیر منطق و  بالشخص غیر مجسد و بالتشبیه غیر موصوف و باللون غیر مصبوع، منفی عنه الاقطار، مبعد عنه الحدود، محجوب عنه حس کل متوهم، مستتر غیر مستور، فجعله کلمة عامة علی اربعة اجزاء معا لیس منها واحد قبل‌الاخر، فاظهر منها ثلاثة اسماء لفاقة الخلق الیها و حجب منها واحدا و هو الاسم المکنون المخزون، فهذه الاسماء التی ظهرت، فالظاهر هوا... (و) تبارک و تعالی ‏‎[13]‎‏ و سخر سبحانه لکل اسم من هذه الاسماء اربعة ارکان، فذلک اثنا عشر رکنا ثم خلق لکل رکن منها ثلاثین اسما فعلا منسوبا الیها... فهذه الاسماء و ما کان من الاسماءالحسینی حتی تتم ثلاث مائة و ستین اسما فهی نسبة لهذه الاسماء الثلاثة و هذه الاسماء الثلاثة ارکان، حجب‌الاسم الواجد المکنون المخزون بهذه الاسماء الثلاثه....». ‏

‏این روایت را بزرگان و از جمله صدر‌المتالهین قدس‌ا... نفسه و فیض کاشانی قدس سره شرح و تفسیر کرده‌اند. امام بزرگوار ما قدس‌ا... اسراره القدوسی و انارالله برهانه تحقیق رشیقی ارائه فرموده‌اند که دهها باب معرفت از آن باز می‌شود. ‏

‏امام(س) اسم موصوف به صفات مذکور در روایت را، مقام اطلاق حقیقت محمدیه یا مقام مشیت‏‎[14]‎‏ می‌دانند که از آن حدود حتی حد ماهیت دور است، و مستتر غیرمستور است یعنی خفاء آن به دلیل شدت ظهورش است و کذا سایر الصفات مناسب لهذا المقام الذی لا حد له و لا رسم. ‏

‏اینکه در روایت فرموده «آن را بر 4 جزء قرار داد» نیز مناسب این مقام و مقام مشیت است که مقام اطلاق است و با عقل عقل و با نفس نفس و با مثال مثال و طبع طبع است. پس مراد به «4 جزء» عوالم عقل و نفس و مثال و طبع است. و به آنچه ذکر شد معنی «لیس منها واحد قبل الاخر» معلوم می‌شود، چرا که عوالم اربعه  به اعتبار جنبه «یلی‌الربی» و وجهه‌ای که به سوی مشیت مطلقه دارند در عرض هم هستند و پس و پیشی ندارند. و آن سه که ظاهر شد عالم نفس و مثال و طبع است که خلق بدانها نیازمندند ولی عقل مربوط به خلق نیست و از عالم امر الهی است و این نقطه عقلیه جزء چهارم مخزون است و از مدارک خلق محجوب، و به این اسماء سه‌گانه اسم چهارم یا عالم عقل که جهت الوهیت است مخفی شده است، و اگر چنین باشد اشاره لطیفی در این معنا وجود و آن اینکه خداوند تعالی در حجب خلقیه ظاهر است والخلق مع کونه ظهوره حجابه چون صورتهای مرآتیه که هم ظهور آینه است و هم حجاب آن. ارکان اربعه نیز یا موت و حیات و رزق و علم است که فرشتگان چهارگانه موکل آنند یا خود آن فرشتگان (عزرائیل، اسرائیل، میکائیل و جبرئیل)، و 12 رکن به اعتبار مقامات این فرشتگان در عوالم ثلاثه است چرا که هر یک از آنها بر وزارت و مقاماتی به حسب عوالم دارند و کان فی کل عالم ظهور سلطنتهم غیر العالم الاخر وجودا وحدا شدتا و ضعفا (شرح دعای سحر، ص127- 130) ‏

‏با بیان فوق همه مراتب وجود را باید ناشی از حقیقت محمدیه دانست که به عین ثابت خود متحد با اسم اعظم در مقام الهیت است و سایر اعیان ثابته بل اسماء الهیه از تجلیات این حقیقت است (شرح دعای سحر، ص 124). و چون اعیان ثابته عین اسماء الهیه است پس عین ثابت حقیقت است و سایر اعیان ثابته بل اسماء الهیه است پس عین ثابت حقیقت محمدیه عین اسم اعظم است، و این حقیقت است که در عوالم از عقل تا هیولی تجلی و ظهور یافته و این همان ظهور مشیت بدون تعیین است، و این همان مقام خلافت کبری و حضرت فیض است که اصل ظهور است (مصباح، ص30) و خلیفه کبری همان فیض اقدس است که به آن ذات احدیت در حضرت واحدیت تجلی می‌فرماید و در کسوت اسماء و صفات ظاهر می‌شود و لیس بین الظاهر والمظهر اختلاف الا بالاعتبار (مصباح، ص 48) و این نیز حقیقت عماء است چرا که حضرت فیض اقدس و خلیفه کبری به مقام غیبیش شناخته نشود (مصباح، ص57). ‏

‏باید افزود که اول چیزی که از حضرت خلیفه کبری مستفیض می‌شود حضرت اسم اعظم به حسب مقام تعینش به استجماع جمیع اسماء و صفات و ظهور در جمیع مظاهر است که یکی از دو مقام اسم اعظم است‏‎[15]‎‏ (مصباح، ص30). ‏

‏سرانجام باید یادآوری کرد که این خلیفه الهیه دو وجه دارد: وجه عیبی به سوی هویت عیبیه که بدین وجه هرگز ظهور نمی‌کند، و وجهی به عالم اسماء و صفات، و بدین وجه است که تجلی فرموده و در آینه‌ها در حضرت واحدیت جمعیه ظهور می‌فرماید (مصباح، ص30). پس آیا حرف 73 اسم اعظم همین وجه غیبی است که هرگز ظهوری ندارد؟ و آیا مظاهر خلیفه کبری در نشاه عینی یعنی پیامبر و اهل بیت صلوات‌ا... علیهم هم از این وجه بی‌خبرند؟ آنچه مسلم است اینکه عدم ظهور وجه غیبی (اگر مقصود همان حرف محجوب باشد) برای آنان نیز هست و این یکی از احتمالات اسم مستاثر است که بنظر نگارنده رسیده است. ‏

4) ‏مراتب قرآن و تجلی اسم مستاثر در آن: ‏

‏نگارنده در یکی از نوشته‌های خود به مراتب قرآن اشاره کرده است (کیهان اندیشه، شماره 33 ص 53) ‏

‏مرتبه اول قرآن هویت غیبیه و ذات مقدس پروردگار است. زیرا حقیقت قرآن علم است و علم متحد با ذات مقدس اوست. بدیهی است که در این مرتبه حق جل و علا به تجلی ازلی به اعلی مراتب تجلیات در حضرت ذات‏‎[16]‎‏ برای ذات تجلی فرموده و این تجلی و اظهار ما فی مکنون غیبی و مقارعه ذاتیه کلام ذاتی است که به کسانی ذات در حضرت غیب واقع است و اسم مستاثر در این مرتبه موجود است و همه اسماء حتی اسماء مستاثره، نیز به این اعتبار باید در قرآن باشد چون قرآن صورت اسم اعظم است و یکی از دو مقام اسم اعظم استجماع همه اسماء است. پس همه اسماء در قرآن به این اعتبار نیز متجلی هستند و همین کتاب در کسوت عبارت و الفاظ در مرتبه ذات تجلیات ذاتیه است پس در تنزلات قرآنی نیز این اسم باید باشد. با این بیان کنه قرآن بتمامه و کماله جز بر خداوند سبحان معلوم احدی نیست و شاید این یکی از اسرار ثقل اکبر بودن قرآن باشد. ‏

‏با بیان فوق پرسشهای فراوانی مطرح می‌شود که مجال بررسی و پاسخ به همه آنها نیست، از جمله آنکه مراد از «و من عنده علم الکتاب (رعد/ 43)» چیست؟ در پاسخ این مورد باید گفت که علم کتاب در حدی است که امکان آگاهی به آن برای برترین خلایق و مظاهر ربوبی میسر باشد نه بیش از آن (توجه شود که علم در نظر ما یک حقیقت مجرد است و از سنخ وجود نه مشتی الفاظ اعتباری)، یعنی لازم نیست که برای اهل بیت و شخص پیامبر صلوات علیه و آله و سلم که به 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم متحقق هستند، بیش از تجلیات 72 حرف معلوم باشد‏‎[17]‎‏ و قرآن که صورت اسم اعظم است‏‎[18]‎‏ در حد همان 72 حرف که اعلی مرتبه علم برای ممکنات (آنهم برترین ممکنات یعنی 14 معصوم علیهم‌السلام) است بر آنان معلوم است و همین حد، علم کتاب است، و علم غیبی و مختص و مستاثر کتاب نزد خداوند متعال است و بس. و شاید یکی از اسرار «اوادنی» همین باشد‏‎[19]‎‏ و هوالعالم بحقائق الامور. ‏

‏5) احتمالاتی که برای اسم مستاثر قابل ذکر است‏‎[20]‎‏: ‏

الف) اسم مستاثر در حقیقت اسم نیست. ‏چرا که جمیع اسماء الهیه اعم از ذاتیه و غیر آن مظهری دارند ولی اسم مستاثر ظهور و مظهر ندارد. گرچه اسماء ذاتیه حتی هویت صرفه و غیب احدی‏‎[21]‎‏ ظهور بمعنی دیگری دارند و این ظهور غیبی سری احدی را جز خدا نمی‌داند، و این همان وجه خاص بلاواسطه اسمی اسماء یا مظهری از مظاهر است که خداوند با موجودات دارد و فرموده است: ‏


‏ما من دابة الا هو اخذ بناصیتها‏‎[22]‎‏ (هود / 56). براساس این نظر که در تعلیقات (ص 259 - 260) و نیز مصباح‌الهدایه (ص 87) ابراز شده، اسم مستاثر همان وجه خاص نیست و این سخن همچنین با تعلیقه دیگر امام قدس سره در صفحه 182 مصباح الهدایه منافات ندارد که «فالفیض من الحصرة الالهیة بلاتوسط اسم مطلقا غیر مفاض»، چرا که مراد از آن فیض از وجهه ظهور در مرائی است و نه وجهه غیبی احدی که ظهور در هیچ مرآتی ندارد. ‏

‏در آثار امام قدس سره در این میان اختلاف تعبیر وجود دارد. از جمله در سرالصلوة صفحات 107 و 173 به شهود سر وجودی وجهه احدیه غیبیه در توجه به سوی قبله و نیز پدیداری سر «ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها» در حال سجده اشاره دارند، و در شرح حدیث هفدهم از چهل حدیث (ص242 - 243) نیز با اشاره به مسئله وحی به بقاع ارض مبنی بر کتمان گناهان توبه کاران و تسبیح موجودات و... که دلیل است بر علم به ادراک و حیات همه موجودات، می‌فرمایند: این مطلب «دلیل بر ربط خاص بین خالق و مخلوق است که احدی از آن مطلع نیست جز ذات مقدس حق تعالی و من ارتضی من عباده»، و این که «من ارتضی من عباده» از این ربط مطلع باشند  با محجوب بودن است مستاثر و حرف 73 اسم اعظم از همه خلایق سازگار نیست، چرا که «هو اشاره به مقام غیب هویت و اخذ ناصیه همان ربط اصیل غیبی سری وجودی است که هیچ موجودی را راهی به معرفت آن نیست» (چهل حدیث، ص243). نگارنده با اشاره بدانچه قبلا یاد شد برای حل این مشکل معتقد است که باید مراد از اطلاع و علم جز خداوند را به معنی آگاهی و خبر و نه معرفت به کنه این ربط غیبی دانست چرا که فی‌الواقع اگر کشف نام محمدی(ص) نبود هرگز همین خبر از وجود ربط غیبی برای احدی حاصل نمی‌شد – البته خبر دو بلکه هفتاد بطن دارد و خبر ظاهری ما کمترین آن است – اما کیفیت همین ربط‏‎[23]‎‏ و معرفت به آن حتی برای صاحب کشف مطلقه محمدیه میسر نیست‏‎[24]‎‏ به دلیل شدت خفاء آن. ‏

‏در توضیح این نکته می‌افزائیم که حضرت امام قدس‌سره در توضیح حضرت امکان و حضرت امتناع نظر بلند و خاصی دارند. ایشان در توضیح حضرات خمس که خزائن مفاتیح غیب می‌فرمایند: «مخفی نماند که خزاین مذکور و حضرات خمس حقایق مستجنه (در اصل متن کلمه المستحبه تصحیف است) در حضرت احدیت هستند نه مفروضات عقلیه» (تعلیقات، ص82). سپس با ذکر این نکته که حضرت امتناع حقیقت حقه‌ای است که امکان ظهور در هیچ آینه‌ای ندارد (به دلیل نقصان و قصور آینه)، فرموده‌اند که حضرت امتناع مفروضات عقلیه و وهمیه نیست، چرا که آنها چون حقایق و مخزونات نیستند الا بالتبعیة، لذا حضرت امکان اعیان ثابته ممکنة الظهور ولو در عقول و اوهام است (لذا از نظر حتی اجتماع نقیضین و شریک باری در حضرت امکان قرار دارند) و حضرة الامتناع هی الذات الاحدیة الغیر الممکنة للظهور، فاعرف واغتنم (تعلیقات، ص83). از این راه باید گفت که اگر اسم مستاثر به هر نحو قابل ظهور بود برای کاشف کشف تامه کشف آن ممکن بود و چون اسم مستاثر یعنی گذر از حضرت امتناع‏‎[25]‎‏ به حضرت امکان، این خلاف فرض، و فرض کشف باطل است. ‏

‏با توضیح پیشگفته معلوم می‌شود که چرا عارف شاه ‌آبادی اسم مستاثر را ذات احدیه مطلقه می‌دانسته و اطلاق اسم بر آن را نحوی از مسامحه می‌شمرده‌اند. چرا که ذات بماهی متعینة منشا ظهور است نه ذات مطلقه بلاتعین (تعلیقات، ص 218). ‏

‏اما امام(س) با ژرف‌نگری بیشتر خاص خود، می‌فرمایند که ظاهر کلام شیخ قونوی که اسماء ذاتیه را به دو قسم متعین الحکم و غیر متعین تقسیم کرد. آن است که اسم مستاثر از اسماء ذاتیه‌ای است که مظهر در عین ندارد، و فرموده‌اند که: «نزد من اسم مستاثر نیز دارای اثر در عین هست اما اثر آن نیز مستاثر است، چرا که احدیت ذاتیه وجهه خاصی با همه چیز دارد که سر وجودی اوست و جز خدا کسی از آن آگاه نیست کما قال تعالی ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها و لکل وجهة هو مولیها فالوجهة الغیبیة لها اثر مستاثر غیبی تدبر تعرف». پس تا اینجا دانسته شد که به اعتباری هم از نظر امام و هم از نظر استادشان اسم مستاثر اسم نیست و  بر اساس نظر شیخ که اسم مستاثر اسم غیرقابل ظهور است نیز نباید آن را اسم دانست چرا که در اصطلاح عرفا اسم باید منشاء اثر در عین باشد و گرنه اسم نیست‏‎[26]‎‏ (نک تعلیقات، ص 102، 259). ‏

ب) اسم مستاثر حضرت عمائیه است: 

‏پس از نقل سه نظر مذکور در بند الف، به نظر دیگری که امام آن را یکی از احتمالات در مورد اسم مستاثر می‌دانند اشاره می‌کنیم و آن اینکه اسم مستاثر همان مرتبه عماء است‏‎[27]‎‏ (شرح دعای سحر ـ ص120و 142). ‏

‏در مورد عماء نظریات گوناگونی نقل شده است.‏‎[28]‎‏ عمده آنها به نقل حضرت امام(س) عبارتست از حضرات احدیت به دلیل عدم تعلق معرفت به آن، و یا حضرت واحدیت به دلیل واسطه بودن این حضرت بین سماء احدیت و ارض کثرت، چون عماء (ابر) که بین آسمان و زمین قرار داد (مصباح، ص57). امام سلام‌ا... علیه با تحقیق بما لامزید علیه (تعبیر خود امام(س) در تعلیقات ص281) نظر داده‌اند که عماء حضرت فیض اقدس و خلیفه کبری است که حقیقتی است که به مقام غیبش کسی آن را نمی‌شناسد و واسطه بین حضرت احدیت غیبیه و هویت غیرظاهره و حضرت واحدیت است (مصباح، ص57)، یعنی حقیقت عماء‏‎[29]‎‏ فیض اقدس و تجلی غیبی احدی اول است و آن باطن اسم‌ا... الاعظم من حیث وجهة الغیبیة است (تعلیقات، ص 291 ضمنا ظاهر این اسم، اسم‌ا... من حیث احدیت جمع اسماء الهیه است). ‏

‏جالب است که اشاره کنیم در مشارق انوارالیقین فی اسرار امیرالمومنین علیه‌السلام (ص158) از امام علیه‌السلام نقل شده است که: انا باطن السین و انا سرالسین و هوالاسم المخزون و هو باطن الاسلام الاعظم». بدین ترتیب نظری که اسم مستاثر را عماء و حضرت عمائیه می‌داند با نظری که اسم مستاثر را  بطن اسم اعظم می‌شمارد نهایتا یکی است. و شاید بدین ترتیب نظر سوم در این باب که اسم مستاثر حرف هفتاد و سوم اسم اعظم است‏‎[30]‎‏ (نک برای نمونه تعلیقات، ص24 و شرح دعای سحر، ص120) با این دو نظر یکی باشد و حرف 73 باطن 72 حرف دیگر باشد، و شاید سر اینکه در بعضی از روایات اسم خدا بر 4 جزء است که یک جزء آن به سه جزء دیگر پوشیده و محجوب است‏‎[31]‎‏، نیز همین باشد. ‏

ج) اسم مستاثر لیله قدر بنیه محمدی(ص) است. 

‏این احتمال را از امام(س) در پرواز در ملکوت ج 2 ص 236 نقل کرده‌اند. ایشان فرموده‌اند «شاید لیلةالقدر اشاره باشد به مظهر اسم اعظم یعنی مرآت نام محمدی صلی‌ا... علیه و آله و هزار شهر عبارت باشد از مظهر اسماء دیگر، و چون از برای حق تعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستاثر در علم غیب است از  این جهت لیلةالقدر نیز مستاثر است و لیله قدر بنیه محمدی نیز اسم مستاثر است. از این جهت مراسم مستاثر کسی جز ذات مقدس رسول ختمی صلی‌ا... علیه و آله اطلاع پیدا نکند» ‏

‏ بنظر می‌رسد که این احتمال با فرض محجوب بودن حرف هفتاد و سوم از پیامبر صلی‌ا... علیه و آله و سلم‏‎[32]‎‏ جور در نیاید. اما امام(س) بنحوی این اشکال را پاسخ گفته‌اند و آن اینکه: ‏

‏ «چون در باطن لیلةالقدر حقیقی یعنی بنیه و صورت ملکی یا عین ثابت محمدی صلی‌ا... علیه وآله جلوۀ اسم اعظم و تجلی احدی جمعی الهی است، از این جهت تا عبد سالک الی‌ا... یعنی رسول ختمی صلی‌ا... علیه وآله در حجاب خود است نتواند آن باطن را و آن حقیقت را مشاهده فرماید» (پرواز در ملکوت، 2/ 234). و شاید این سر خطاب قرآن باشد که «و ما ادریک ما لیلةالقدر». و اگر حجاب را در اینجا قید بدانیم چون هرگز مخلوق به اطلاق نمی‌رسد پس هرگز نمی‌توان قائل به  معرفت به اسم مستاثر برای مخلوق- ولو برترین آنها- شد، گرچه گفته شده که مقید ظهور مطلق بل عین آن است و قید امر اعتباری است کما قیل: تعین‌ها امور اعتباری است (مصباح، ص 98). و شاید این سر کلام عارف شاه‌آبادی باشد که اسم مستاثر را باطن مقید می‌دانسته است فان المقید مربوط بباطنه و سره مع‌المطلق و هو عین المطلق بوجه یعرفه الراسخون فی المعرفة و المقید بباطنه هوالاسم المستأثر لنفسه و هوالغیب الذی لا یعلمه الا هو، لان باطنه المطلق و بتعینه ظهر لا بحقیقته  (شرح دعای سحر، ص 215)، و معلوم است که ظهور به حقیقت نزد مطلق میسر است و بس‏‎[33]‎‏. با نقل دو نظریه پیشگفته به احتمال بعدی می‌رسیم. ‏

د) امام(س) از قول صاحب مصباح الانس نقل کرده‌اند که او ظاهر کلام شیخ قونوی را در متن کتاب اسم مستأثر دانستن شئون  غیرظاهره در صدد ظهور غیرمتناهی می‌داند، ‏ولی خود امام(س) ظاهر کلام شیخ قونوی را این می‌دانند که اسم مستاثر غیرقابل ظهور است نه به خاطر عدم تناهی شئون بلکه  به دلیل مکنون بودن آن، حتی اگر فرض شود که شئون الهی متناهی است اسم مستاثر ظاهر نمی‌شود (تعلیقات، ص 219). ‏

‏قابل ذکر است که در نظریه اول اسم مستاثر تا هنگامی مستاثر است که ظاهر نشده است و شئون غیرظاهره با ظهور از استیثار خارج می‌شوند، اما چون عدم تناهی شئون غیرظاهره فرض می‌شود، پس همواره اسماء مستاثره‌ای هست که کسی از آن آگاه نیست. به وضوح معلوم است که این فرض مخالف با استیثار اسم  به نحوی است که هرگز معرفت بدان میسر نباشد. یعنی اسم مستاثر هرگز از مستاثر بودن خارج نمی‌شود و در فرض مذکور قابل خروج است پس اسم مستاثر نیست. ‏

و) اسم مستاثر برتر از مقام احدیت بوده و به غیب هویت برمی‌گردد. 

‏در مصباح‌الانس نظر داده شده که اطلاق صرف همان کنز مخفی است که ابطن البطون و مشتمل بر نفائس جواهر اسماء از جمله اسم مستاثر در مکنون غیب است. ‏

‏امام قدس سره کنز مخفی را مقام و احدیت و اسماء و صفات و مقام جمع کنوز و کثرات و علم ذاتی به اسماء و صفات و مقام جمع دانسته و مقام اطلاق صرف را جز آن می‌دانند. و حتی آنرا غیر مقام احدیت دانسته و کینونتی مطلقه از اختضاء و کنزیت و دیگر نعوت جلالیه راجع به ‏


‏ خفاء و نعوت جمالیه راجع به کنزیت می‌دانند که به بطون و ابطن البطون هم وصف نشود و می‌فرمایند نمی‌شود اطلاق صرف را مشتمل بر نفائس گوهرهای اسماء دانست چه اسماء ذاتیه در مقام احدیت و چه اسماء صفاتیه در مقام واحدیت. سپس می‌فرمایند «والاسم المستأثر راجع الی غیب الهویة و اعلی مقام الاحدادیه» (تعلیقات، ص304- 305). ‏

‏به عبارت دیگر گرچه ممکنست اسم مستاثر از نفائس گوهرهای اسماء الهی باشد. اما راجع به اطلاق صرف و کنز مخفی نیست و از کنز مخفی برتر است. ‏

هـ) امام در مصباح‌الهدایة (ص107)، مقام خلافت را مقام استجماع همه حقایق الهیه و اسماء مکنونه مخزونه می‌دانند. ‏در این بیان اگر اسم مستاثر را همان اسم مکنون مخزون بدانیم، مرتبه اسم مستاثر پس از مقام خلیفه کبری است و این نظیر قول به یکی بودن اسم مستاثر با عماء که تجلی به فیض اقدس است می‌باشد. چرا که در نظر امام حضرت فیض اقدس و خلیفه کبری یکی است (مصباح، ص 48) و حقیقت اسم اعظم هم متحد با فیض اقدس است و اختلافشان محض اعتبار است (مصباح، ص 333). البته اگر معنی عماء را چیز دیگر بدانیم، این احتمال خود احتمال مستقلی خواهند شد. علاوه بر آنکه فرض معرفت و مظاهر خلیفه کبری به اسم مستاثر خلاف فرض در حجاب بودن این است. مگر آنکه قید شود حتی در مقام خلافت کبری نیز خلیفه این گوهر منفرد و مخفی و مختلص ذات‌ا... را نمی‌شناسد ولو به حسب مقام بدان دسترسی داشته بلکه آنرا در بردارد. ‏

ز) تجلی غیبی احدی به اسم مستاثر انجام می‌گیرد و مقام بشرط لائی نیز همین است. ‏به عبارت دیگر در مقام بشرط لائی خداوند را اسمی است که این اسم مستاثر در علم غیب الهی است (تعلیقات، ص14). ‏

‏توضیح آنکه بین اصحاب سلوک و عرفان اختلاف است که آیا حقیقت واجب وجود بشرط عدم اشیاء و به اصطلاح وجود بشرط لا (یا مرتبه احدیت و تعیین اول و هویت غیبیه و نیز مرتبه به قولی) است، با وجود ماخوذ لا بشرط شی، یعنی طبیعت من حیث هی المعبر عنها بالوجود المطلق، و امام خود نظر می‌دهند که «حقیقته هوالواجب الوجود لابشرط شی و تعیین و حیثیه تعلیلیه او تقییدیه» (شرح دعای سحر، ص210). ‏

‏پس گرچه حقیقت واجب لابشرط است، اما مرتبه احدیت‏‎[34]‎‏ مقام بشرط لایی است و اسم مستاثر مربوط به این مرتبه است و قبلا نیز اشاره شد که اسم مستاثر «راجع الی غیب الهویه واعلی مقام الاحدیه» است. شاید این سخن معادل گفته دیگر امام باشد که اعیان ثابته را تعیین تجلیات اسمائیه در حضرت واحدیت می‌دانند و تجلی در این حضرت را به فیض اقدس و متجلی را ذات مقدسه به اعتبار تعیین غیبی احدی از اسماء مستاثره در هویت غیبیه عمائیه به حسب بعض اعتبارات دانسته و متجلی له را اولا اسماء محیطه و سپس اسماء محاطه در حضرت واحدیت می‌شمارند (تعلیقات، ص22- 23). ‏

‏یعنی اسم مستاثر تعیین غیبی احدی ذات است و تجلی این ذات متعین به اسم مستاثر در حضرت واحدیت عین ثابت می‌شود که تعیین تجلی اسم است. ‏

‏پیش از ختم این بخش‏‎[35]‎‏ لازم است که پرسشهائی ارائه شود تا براساس آنچه نقل شد در آنها تدبر شایسته صورت گیرد، از جمله: ‏

‏1) امام(س) حضرات خمس را اینگونه تقسیم و بیان کرده‌اند: حضرت غیب مطلق، حضرت شهادت مطلق، حضرت غیب مضاف نزدیکتر به غیب مطلق و حضرت غیب مضاف نزدیکتر به شهادت، و حضرت احدیت جمع اسماء و سپس عوالم آنها را برشمرده‌اند (نک تعلیقات، ص32). ایشان در مورد حضرت غیب مطلق‏(‎[36]‎‏) که  حضرت احدیت اسماء ذاتیه است عالمش را سر وجودی (اعم از سر وجودی علمی اسمائی و سر غیبی وجودی) دانسته‌اند و حضرت غیب مضاف نزدیکتر به غیب مطلق را وجهه غیبیه اسمائیه و عالمش را وجهه غیبیه اعیانیه دانسته‌اند، لذا با بیانی که قبلا گذشت اسم مستاثر هم به حضرت غیب مطلق بر می‌گردد که عالمش سر وجودی است و هم به حضرت غیب مضاف که وجهه غیبی اسماء است. آیا این دو تعلق سر جمع بودن اسم مستاثر است؟ یعنی اسماء‌ مستاثره بعضی به اولی و بعضی به دومی تعلق دارند؟ اگر این فرض که بنظر قاصر نگارنده رسیده درست باشد حل بعضی از اشکالات که با تدقیق در متن روی خواهد داد آسان می‌شود، خصوصا در مورد احتمالات مختلفه‌ای که ذکر شد. ‏

2) حجابی در اعیان ثابته و اسماء نیست‏ (مصباح، ص 124) با این فرض اسم مستاثر یعنی چه و چون اعیان ثابته صور اسماء ‌الهیه و تعینات آن هستند آیا عین ثابت مستاثر هم داریم؟ و با این بیان، این که در روایات آمده که خدا را دو علم است اولی مکنون مخزون لا یعلمها الا هو و بداء از آن است، و علمی که به ملائکه و رسل و انبیاء علیهم السلام داده شد. و بر طبق آن منشاء ‌بداء حضرت اعیانی است که جز خدا کسی آن را نمی‌داند (نک مصباح، ص 62) جز بدین معناست که بداء به اسم مستاثر بر می‌گردد؟ و آیا بداء در این فرض چون شئون غیرظاهره در نظر مناصب مصباح‌الانس و اتباع قونوی است؟ با این حال باید معنای روایات به ظاهر متناقص را طوری دیگر دانست. مثلا در روایت هست که پیامبر(ص) خازن علم مخزون است (صحیفه علویه، ص 99) و از سوی دیگر از امیرالمؤمنین(ع) سؤال می‌شود که آیا غیب می‌دانند؟ و ایشان می‌فرمایند که غیب را جز خدا کسی نمی‌داند‏‎[37]‎‏ (مشارق، ص 215- 216). آیا غیب مذکور از شئون اسم مستاثر است؟‏

3) آیا اینکه گفته می‌شود: «کل اسم من الاسماء الالهیه جامع لجمیع الاسماء ‌مشتمل علی کل الحقایق، کیف و هی متحده الذات مع الذات المقدسه والکل متحد مع الکل» (مصباح، ص 34) شامل اسماء مستاثره هم می‌شود؟‏ و اگر می‌شود چگونه اطلاع بر سایر اسماء ‌موجب اطلاع  بر آن نیست؟ و آیا مستأثر بودن آن به همین حالت آن است که با وجود اتحاد با سایر اسماء معرفت بدان برای احدی میسر نیست به دلیل اختفائش در غیب اسماء؟‏

4) ربط حظ احدی عالم با اسم مستاثر چگونه است؟ ‏و اگر اسماء و اعیان ثابته مرآت تجلیات نه عین آنها باشد که موافق حدیث کنت کنزا مخفیا... است (تعلیقات، ص56) آیا برای اسم مرآت مستاثر نیز هست؟ و اگر هست این مرآت چه رابطه‌ای با عوالم و حضرات دارد؟ و آیا مظاهر مستاثره در بیان امام(س)  یعنی همین؟ آیان مظاهر مستاثره وجهه غیبی ما سوی‌الله است که تنها مکشوف خداوند است؟‏

5) آیا مفاتیح غیب همان اسماء ‌مستاثره است؟

‏و اگر نیست رابطه آنها چگونه است؟‏

6) چرا اسم مستاثر یا واژه‌‌‌‌‌‌های معادل آن (یعنی شکل مفرد کلمه) بیشتر از واژه‌های اسماء مستاثره یا اسماء مکنونه و نظیر آنها کاربرد دارد؟ و آیا اسماء مستاثره خود تحت یک اسم جمعند؟ ‏و این یک اسم همان حرف 73 اسم اعظم است؟ به عبارت دیگر محاط و محیطی در اسماء مستاثره هم هست؟‏

6) اسم مستاثر در ادعیه

‏چون بنا بر اختصار و ذکر رئوس مطالب است نه استقصای همه موارد، در بررسی حاضر چند کتاب مشهور و قابل دسترس همگان را برگزیده‌ایم. ‏

‏در دعای پنجاهم صحیفه سجادیه داریم: فاسئلک اللهم بالمخزون من اسمائک و بماوارته الحجب من بهائک. ‏

‏بیان مذکور به اقرب احتمال ناظر بر اسم مستاثر است و تعبیر اسم مخزون در ادعیه فراوان است، به جهت پرهیز از تطویل تنها به ذکر اصل ادعیه می‌پردازیم و خوانندگان و محققین را به توصیفاتی که از اسم مستاثر بیان شد توجه می‌دهیم، بدیهی است که همه اوصاف برشمرده در ادعیه معانی خاص خود و متناسب با اسم مستاثر را دارد از جمله طاهر بودن اسم مستاثر طهارت از دسترسی غیر به آن است و.... ‏

‏الف) در مفاتیح‌الجنان محدث قمی رحمه‌الله علیه داریم: ‏

‏1- دعای نماز حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام (ص  40): اسئلک باسمک الذی جعلته فی مکنون غیبک و استقر عندک فلا یخرج منک الی شئ سواک، اسئلک به وبک و به فانه اجل واشرف اسمائک، لا شئ لی غیر هذا. ‏

‏2- و امام هادی علیه‌السلام می‌فرمایند (ص 45): اسئلک اللهم باسمک المکنون المخزون المکتوم عمن شئت الطاهر المطهر المقدس النور التام الحی القیوم نور السموات و نور الارضین. ‏

‏3- دعای مشمول (ص76): اسئلک بکل اسم سمیت به نفسک او انزلته فی شئ من کتبک او استأثرت بی فی علم الغیب عندک. ‏

‏4- دعای سریع الاجابه (ص111): اللهم انی اسئلک بالوحدانیة الکبری والمحمدیة البیضاء والعلویة العلیاء و بجمیع ما احتججت به علی عبادک و بالاسم الذی حجبته عن خلقک فلم یخرج منک الا الیک. ‏

‏5- دعای 27رجب (ص 148و با کمی تفاوت در ص 151): و باسمک الاعظم الاعظم الاجل الاکرم الذی خلقته فاستقر فی ظلک فلا یخرج منک الی غیرک.  ‏

‏6- اعمال شب عرفه (ص251)، و باسمک المخزون المکنون المکتوم (المکتوب تصحیف است) الطاهر الذی اذا دعیت به اجبت و اذا سئلت به اعطیت. ‏

‏و در ص251 در ادامه داریم: واسئلک باسمک المخزون فی خزائنک الذی استأثرت به فی علم الغیب عندک لم یظهر علیه احد من خلقک لا ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا عبد مصطفی. ‏

‏7- دعای بعد از نماز عید فطر (241): اسئلک بکل اسم فی مخزون الغیب عندک. ‏

‏8- دعای لیلة السبت (373): فانا اسئلک باسمک الذی انشأته من کلک فاستقر فی غیبک فلا یخرج منک الی شئ سواک، اسئلک به و بک هو لم یلفظ و لا یلفظ  به ابدا ابدا و به و بک و به لاشئ لی غیر هذا. ‏

‏9- دعای پس از نماز مغرب در مسجد سهله (ص 403): اسئلک باسمک المخزون المکنون الحی القیوم. ‏

در حواشی مفاتیح نیز این ادعیه وارد شده است: 

‏10- اللهم انی اسئلک باسمک المکنون المخزون الطاهر الطهر المبارک (تعقیبات مشترکه ص66) ‏

‏11- اسئلک یا رب باسمک الطاهر المقدس المبارک الذی من سئلک به اعطیته و من دعاک به اجبته (دعای امام صادق علیه‌السلام ص280 و نیز توجه شود به شماره 6 که دلیل انتخاب این دعاست). ‏

‏12- اللهم انی اسئلک باسمک العظیم الاعظم الاجل الاکرم المخزون المکنون النور الحق البرهان المبین الذی هو نور مع نور و نور من نور و نور فی نور و نور علی کل نور و نور فوق کل نور و نور تضیئ به کل ظلمه و یکسر کل شره و کل شیطان مرید و کل جبار عنید لا تقربه ارض و لا یقوم به سماء و یا من به کل خائف و یبطل به سحر کل ساحر و بغی کل باغ و حسد کل حاسد و یتصدع لعظمته البر و البحر و یستقل به الفلک حین یتکلم به الملک فلا یکون للموج علیه سبیل و هو اسمک الاعظم الاعظم الاجل الاجل النور الاکبر الذی سمیت به نفسک واستویت به عرشک (این دعای عالی که دعای سریع‌الاجابه است و از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده و حاوی اسرار و دقایقی است در حاشیه ص391 - 392 نقل شده است، این دعا با ‏


‏تفاوتهایی تحت عنوان «فی ذکر اسم‌الله الاعظم» در ص 74 صحیفه علویه ذکر شده است). ‏

‏13- بسم‌الله الطاهر الباطن المکنون المخزون الذی اقام به السماوات والارض ثم استوی علی العرش (حاشیه ص433) ‏

‏ب) در صحیفه علویه که حاوی ادعیه حضرت امیر المؤمنین علی علیه‌السلام است این ادعیه وارد شده است: ‏

‏1- و باسمک المخزون الجلیل الاجل العظیم الاعظم الذی تحبه و ترضیه و ترضی عمن دعاک به و تستجیب دعائه وحق علیک ان لاتحرم به سائلک (ص50)‏

‏2- اسئلک بکل اسم سمیت به نفسک او انزلته فی شئ من کتبک او استأثرت به فی علم الغیب عندک (ص 66)‏

‏3- اسئلک باسمائک المخزونه المکنونه التامه الجزیله (89)‏

‏4- واسئلک باسمک الذی خلقته من ذاتک (ذلک تصحیف است) فلا یخرج منک الا الیک واسئلک باسمک الروح المکنون المخزون الحی الحی الحی (دعای یمانی ص 263 - 264). ‏

‏5- اللهم انی اسئلک باسمک المکنون المخزون الطهر الطاهر المبارک (ص 365) ‏

‏6- واسئلک باسمک المخزون المکنون (ص473) ‏

‏7- واسئلک اللهم لا اله الا انت بکل اسم هو لک اصطفیته لنفسک او اطلعت علیه احدا من خلقک او لم تطلعه علیه (ص 475) ‏

‏پرسشهای فراوانی با تدبر در ادعیه مذکور پیش می‌آید، برای نمونه: معنی‌ «لایخرج منک الا الیک» چیست؟ چگونه به این اسم مخزون اگر در دعا سوال شود دعای به آن مایه اجابت است؟ خزائن این اسماء ‌چیست؟ معنی «انشاته من کلک» یا «خلقته من ذاتک» و «فاستقر فی ظللک» چیست؟ چرا این اسم محبوب خداست؟ و... ‏

‏از ادعیه مذکور معارف بلندی نیز برمی‌خیزد چون اینکه «لم یلفظ به ولا یلفظ به ابدا»‏‎[38]‎‏ و اینکه «اجل و اشرف اسماء» است. برای مثال اولی به دلیل رد امکان وجود لفظی برای اسم مستاثر همه مراتب اعلای از آن را نیز رد کرد. و به عبارتی عدم تلفظ اشاره به تعلق اسم مستاثر به حضرت امتناع دارد، گرچه معانی دیگری  نیز ‌برای آن می‌توان تصور کرد. ‏

‏نکته مهم دیگری که از این ادعیه برمی‌‌‌‌‌آید نقش این اسم در ایصال فیض و اجابت دعاست. آیا این نقش به دلیل عدم رسالت سایر مراتب طولی و عرضی در عوالم است؟ با این فرض آیا تصور ما از دعا به عنوان یک علت در میان سلسله علل نباید تغییر کند؟ و آیا حقیقت دعا خواندن اله از وجه غیبی و بالاتر و برتر از سلسله علل نیست؟ و آیا برکت خیزی اسم مستاثر در همین اتصال همه موجودات به حق بی‌واسطۀ وسایط نیست؟ اینها و دهها سوال دیگر ابواب معرفت خیز و تامل‌برانگیز و سود‌آوری است که‌ نیاز به بحث و ‌مرافه دارد‏‎[39]‎‏ و امید می‌رود که توفیق بسط و تدقیق در آن نصیب ما گردد. ‏

‏خدایا تو را به اسم مستاثرت قسم می‌دهیم که ما را به نور خود هدایت فرما و از زلال معارف عرفانی سیراب فرما و به رضوان خود برسان انک مجیب الدعوات و لک الحمد. ‏

دکتر محمد هادی موذن جامی 

تحریر مجدد این سطور که در 18/12/69 فراهم آمده است در شب میلاد سالار شهیدان علیه‌السلام و در ایام‌الله دهه فجر به پایان رسید رضوان خدا بر امام عارفان دوران.

‎ ‎

  • - مقاله حاضر در حد توان مختصر، ساده و متکی بر آراء امام(س) است و سعی شد تا به زبانی عام تر نوشته شود تا مفید همگان باشد. بسط این مختصر به رساله ای مطول نیاز دارد که به توفیق الهی با همکاری مسئولان محترم موسسه تنظیم و نشر آثار امام(س) قابل عرضه است والله الموفق والمستعان. ضمناً فضل سبق در این بحث با آیت ا... محمدی گیلانی دامت برکاته است با اثرشان «اسم مستاثر در وصیت امام و زعیم اکبر» و امید می بریم در آینده به بیت الغزل وصیتنامه امام(س) یعنی حدیث ثقلین و معانی بلند آن بپردازیم.
  • - و این نیز از اسرار الطاف الهی است که توسط خزائن اسرارش باب مسئلت از راه این اسم را گشوده است و این از شمول و عموم مطلق لطف است و بس و له الاسماء الحسنی.
  • - معلوم است که خبر داشتن از وجود چیزی با معرفت بدان یکی نیست و بینهما بعداً بعیدا.
  • - از این دو تجلی اولی به ظهور در اعیان ممکنات است که تجلی ثانی است و دومی تجلی شهودی لدی الفتح یا تجلی ثالث.
  • - هوالاول والاخر والظاهر والباطن (حدید/3).
  • - برای تعریف تجلی اول و ثانی نک مصباح الهدایه ص 67 - 68
  • - مقام غیب مشوب در نظر امام(س) همان حضرت غیب مشوب و مقام فیض اقدس است که اگر وجه اسماء الهی به آن باشد در ذات احدیت که غیب مطلق است فانی هستند (نک مصباح. ص 41).
  • - در نظر امام(س) حجب نوریه حضرات اسمائیه است که حجاب طلعت ذات است و نوریت آنها به اعتبار ظهور ذات در آنها (مانند رویه آینه)، و حجب ظلمانیه، اعیان در نشئه علمی و واحدیت است و ظلمانیت آنها به اعتبار آنکه چون پشت آینه (جیوه آن) است که اگر این جیوه نباشد ذات در حجب اسمائی ظهور نمی کند به دلیل شدت نوریت و کمال فنائش در ذات (تعلیقات، ص 68- 69). نگارنده می گوید که اگر نور را «ظاهر با لذات و مظهر لغیره» بدانیم حجب نوریه از حیث ظهور خود حجاب است و اگر شان ظلمت را اختفاء بدانیم حجب ظلمانیه از باب مخفی کردن ذات حق حجاب است (فتدبر) گرچه از نظری اینها شرک خفی است (نک شرح دعای سحر، ص 118).
  • - این از دقایقی است که امام(س) بدان توجه داده اند و بسیارند آنان که حصول اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها در علم الهی را بوسیله فیض اقدس می دانند و امام(س) توجه داده اند که تجلی فیض اقدس ظهور به اسم اعظم در حضرت واحدیت است پیش از آنکه از اعیان عین و اثری باشد و فیض هرگز بدون واسطه در حضرت اعیان تجلی نمی کند. ضمناً دلیل تسمیه به اعیان ثابته این است که اعیان ثابته در نظر عرفا صور عقلیه اسماء الهیه در علم حق اند. و از آن جهت که عین ذات. متجلی به تعین خاص و نسبت معین هستند عین ثابت نامیده شده اند. این اصطلاح نزد افلاطون و اتباعش مثل نوریه است و متکلمان از آن به ثابتات ازلیه یاد کرده اند. اعیان ثابته را معادل نفوس طولیه فلاسفه مشاء هم دانسته اند هر چند اغلب عین ثابت نزد عارف معادل ماهیت نزد حکیم است و گاه معادل حقایق موجودات.
  • - الاعیان الثابته تعینات الاسماء الاسماء الالهیه والتعین عین المتعین فی العین غیره فی العقل (شرح دعای سحر، ص 124- 125).
  • - و این مطابق یکی از احتمالات نگارنده در باب اسم مستاثر است که اسم مستاثر را ظهور ذات برای ذات می داند. اما ظهور نه از باب آنچه در باب اسم الظاهر فهمیده می شود، و سر آنکه اسم محبوب و اشرف و اجل همین اسم است شاید در همین نکته باشد. نکته بسیار مهم در این نظر آن است که ما بر اساس نظر تحقیقی امام قدس سره این مرتبه را از همه مراتب بالاتر می دانیم و معتقدیم که صرف اشاره یا هرگونه تسمیه در آن مرتبه مایه تنزل ذات به مرتبه بعد یعنی مرتبه احدیت غیبیه است و مرتبه فراتر از این همان است که به اسم مستاثر نزد خداوند شناخته شده است (نک تعلیقات ص294)
  • - در مورد اسم اعظم تحقیقی دقیق و شریف و عمیق جز آنچه می آید در مقام سوم از فصل دوم تمهید جملی مصباح الانس مکتوب است و نیز در نکته 479 کتاب هزار و یک نکته مطالب مفیدی نقل شده است فراجع.
  • - آیت ا... حسن زاده آملی در نکته 410 کتاب هزار و یک نکته بدرستی یادآور شده اند که «در این حدیث ا.... و تبارک و تعالی سه اسمند، تبارک جمالی و تعالی جلالی است و در حدیث بعد از «الله» حرف واو باید، هر چند در نسخ مطبوعه ساقط شده است» نظیر این بیان را علامه شیراز علامه مجلسی در مصابیح الانوار ج 1 ص 169 نقل کرده اند و موید آن نیز بعضی از نسخ خطی توحید صدوق است که «واو» بین الله و تبارک ذکر شده است (نک توحید ص191 پاورقی 2).
  • - مشیت دو معنا دارد یکی مشیت ذاتیه که غالباً به اراده از آن یاد می شود و عرش ذات احدی جمعی و مستوای آن است، و مشیت مصطلح که فیض مقدس اطلاقی است که عرش ذات الهی است و به اولی وجود علمی و در نشاه علمیه و حضرت اعیان ظاهر می شود و به دومی وجود عینی در نشاه کونیه و حضرت امکان ظاهر می گردد (تعلیقات، ص 198- 199).
  • - امام(س) در تعلیقات (ص190) با اشاره به روایت «مارایت شیئا الا و رایت الله قبله ومعه (وبعد)» فرموده اند که بل کل موجود عندالکمل اسم اعظم و در این نکته سخنهاست و مجال بسط نیست.
  • - اطلاق حضرت بر ذات تسامحی است و گرنه امام(س) خود قائلند که چون ذات من حیث هی هی ظهور ندارد اطلاق حضرت بر آن درست نیست (تعلیقات، ص31). بر این نکته باید افزود که ظهور مذکور با ظهور مورد نظر ما در یکی از پی نویسهای پیشین (شماره 11) یکی نیست، و در نوشته های امام قدس سره نیز به تجلی ازلی ذات برای ذات اشاره شده است.
  • - و پیامبر صلی ا... علیه و آله و سلم فرمودند، ما عرفناک حق معرفتک
  • - در دعا وارد است که: اللهم انی اسئلک بکتابک المنزل و ما فیه و فیه اسمک الاعظم الاکبر و تدبر در این دقیقه شایسته است.
  • - در نظر امام(س) و عرفا مقام اوادنی (اگر مقام محسوب شود، چرا که بنابر بعضی اعتبارات مقام نیست و به اصطلاح مقام لامقامی است) کنایه از قابل اول و تعیین اول و تجلی اول است که حضرت احدیت جمع است و تجلی ثانی و تعیین ثانی و قابل برای تجلی ثانی مقام قاب قوسین است (تعلیقات، ص  289- 290)
  • - در این بخش گاه چند نفر ذیل یک بند عنوان می شود تا ربط مطالب حفظ شود.
  • - در نکته 384 هزار و یک نکته نقل شده است که از امام علی علیه السلام سئوال شد در قرآن به طریق معمی اسمی بیرون آید؟ فرمودند آری در آیه «ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها» که در سوره هود واقع است، اسم هود به طریق معمی بیرون آید زیرا که لفظ هود چون اخذ کند و بگیرد ناصیه، دابه را که دال باشد، هود می شود (نقل از مشکلات العلوم مرحوم نراقی است).
  • - امام(س) در ص26 تعلیقات صریحا می فرمایند: «ولا یعلم احد کیفیة هذا الارتباط الغیبی الاحدی» و سپس نکته ای بلند را ارائه می دهند که «بل هو الرابطه بین الاسماء المستاثره مع المظاهر المستاثره» ، مظهر مستاثر بل مظاهر مستاثر که برخاسته از اسماء مستاثر (نه اسم مفرد) است از ابتکارات عرفانی امام (ص) است که در حد توان بدان اشاره کرده ایم نکته زیبائی که بعداً امام(س) بدان اشاره دارند اینکه عالم دو خط دارد خطی از واحدیت که کملین آن را می شناسند و خط احدی که سر مستاثر الهی است و لکل وجهه هو مولیها.
  • - امام(س) در مصباح (ص87) فرموده اند...» «ارتباط غیب الهویه مع کل شی بالوجهه الخاصه من دون وساطه» ، و اگر مقام خلافت کبری را اولین مرتبه اخذ فیض بدانیم پس برای متحقق به این مرتبه هم ادراک «ارتباط من دون وساطه» میسر نیست. چرا که همه موجودات در وجهه ظهور از طریق این خلیفه کسب فیض می کنند. با این وصف مشکل آنجا پیش می آید که در نظر امام (س) مقام خلیفه کبری مقام استجماع همه اسماء حتی اسماء مکنونه هم هست (مصباح، ص 107) ما معتقدیم که مقصود از استجماع در این مورد با توجه به فرموده خود امام(س) که خلافت خلافت در ظهور است تنها از این باب است که اسم مستاثر باطن اسم اعظم است و همه اسماء در همه منطوی است و از راه اینکه «فی کل الاسماء ینطوی الکل (تعلیقات، ص121)» می توان این مشکل را حل کرد و اینجا مجال بسط آن نیست. مسئله عدم خلافت در غیر ظهور هم نکته ای بلند است. و باید دید وجه غیبی خلیفه کبری (نک مصباح، ص30) چیست و رابطه اش با اسم مستاثر چگونه است؟
  • - امام(س) در ص 199 شرح دعای سحر صریحاً اشاره فرموده اند که «شمول فیض اقدس از فیض مقدس بیشتر است چون به ممکنات و ممتنعات تعلق می گیرد و اعیان خود دو قسم است اعیان ممکن و اعیان ممتنع، و ممتنع خود دو قسم است فرضی چون اجتماع نقیضین و حقیقی چون صور اسماء مستاثره»، با این بیان ممتنع حقیقی در حضرت امتناع است و ممتنع فرضی در حضرت امکان مسئله شمول فیض اقدس بر ممتنع حقیقی و حل مشکلی که از ناحیه این شمول در فرض مستاثر بودن اسم مستاثر برمی خیزد مجالی دیگر می طلبد.
  • - البته باز باید افزود که امام(س) با آنکه قائلند که «لایکون اسم بلامظهر اصلاً» در مورد اسم مستاثر قابل به مظهر مستاثر هستند (تعلیقات، ص26) و این با بیان قدما متفاوت است. در عین حال در ص 152 تعلیقات غناء از اثر را غناء از اسم و غناء از اسم را غناء از صفت که مبداء آن است می دانند و آن را از معانی قول امیرالمومنین علیه السلام می شمارند که کمال الاخلاص نفی الصفات عنه.
  • - درخور توجه است که عارف شاه آبادی حضرت عمائیه را غیب مطلق و مرتبه عماء را غیب مضاف و کنز مخفی می دانند.
  • - این موارد را به شکل مبسوط در تعلیقات ص18 می توانید بیابید و نیز نک ص214 و 292 و 309.
  • - در پرواز در ملکوت (ج 2 ص 209) نیز عماء مقام تجلی به فیض اقدس است و پس از مقام غیب احدی.
  • - قبلاً اشاره شد که عماء و خلیفه کبری و... در نهایت متحدند و وجه غیبی خلیفه کبری شاید اسم مستاثر باشد.
  • - این روایت در کتاب التوحید اصول کافی باب حدوث اسماء ج 1 ص 112 روایت شده است.
  • - نک روایت منقول از امام صادق علیه السلام در اصول کافی ج 1 ص230 «و حجب عنه حرف واحد».
  • - و آیا این است سر «رب ارنی الاشیاء کما هی»؟
  • - یادآور می شویم که مرتبه احدیت دو اصطلاح دارد یکی ذات غیبیه که اسم و رسم ندارد چرا که وجود بشرط لا به علم و سایر صفات وصف نمی شود. دوم غیر مرتبه ذات من حیث هی که مرتبه ذات مع تعینها بالاسماء الذاتیه است (نک تعلیقات، ص  176).
  • - یکی از احتمالاتی که آیت ا... حسن زاده آملی در نکته 494 هزار و یک نکته بیان فرموده اند این است که: «کمل اولیاء اعم از سفراء، اسمای مستاثره حقند لا یعلمها الاهو». این بیان از باب وجود رقیقه ای برای اسمای مستاثره که در شکل عینی خود اولیاء ناشناخته خدا هستند می باشد وگرنه حقیقت اسم مستاثره در این حالت برای پیامبر و اهل بیت علیهم السلام مخفی نیست و چون مخفی نیست اسم مستاثر حقیقی نیست. شاید روایت «اولیائی تحت قبای لایعرفهم غیری» معادل همین اسمای مستاثره عینی باشد و امام(س) نکته ای بلند درباره این روایت در ص 98- 98 تعلیقات دارند. قابل ذکر است که این اولیاء با ملائکه مهیمن هم یکی نیستند. سئوالی که در اینجا پیش می آید این است که آیا روح از مظاهر اسم مستاثر است؟ در صحیفه سجادیه دو گونه روح نام برده شده است روحی که موکل بر ملائکه حجب است و روحی که از امر الهی است. اینها یعنی چه؟ و آیا سر «یسالونک عن الروح قل الروح من امر ربی (اسراء 85) «در همین است؟ و آیا سر جعل ارواح در ابدان که در بعضی از روایات متعاقب احساس الوهیت در آنها بوده است در این نکات است؟ و آیا اظله در روایت یعنی همین؟ و.... ضمنا این عربی نیز به «اسماء خارجیه عن الخلق والنسب» اشاره دارد که تعلق به اکوان ندارد (شرح دعای سحر، ص200)، و این نیز بیان دیگر اسم مستاثر است.
  • - عارف شاه آبادی غیب مطلق را حضرت عمائیه و غیب مضاف را کنز مخفی می دانسته اند.
  • - در این زمینه نگاه کنید به ابواب مختلف اصول کافی ج1 ص255- 258 و صریح است در این معنا آیه 50 سوره انعام: قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب (نیز هود/31) و در قرآن دو تعبیر جالب توجه از اسماء الهی داریم یکی عالم الغیب والشهاده (رعد/ 9) و یکی عالم غیب السموات والارض (فاطر/ 38) و این دو یکی نیست، و در جای دیگر فرمود ولله غیب السموات والارض (نحل/ 77) که گرچه شاید این غیب همان غائبه (نمل/ 75) باشد که او بدان آگاه است (حجرات / 18) اما معانی دیگری هم برای آن محتمل است و از جمله مظاهر مستاثر والله اعلم.
  • - این جمله در نهایت با آنچه در یکی از روایات پیشگفته آمد یکی است و آن اینکه اسم خدا «بالحروف غیر متصوت» است بر حسب بعضی از اعتبارات.
  • - از جمله عرفا معتقدند که «فان لکل اسم دوله لابد من ظهورها» (شرح دعای سحر، ص55) آیا اسم مستاثر دولتی ندارد؟ یا دولتش هم مستاثر است و فی الحال هست؟ یا امام(س) در مصباح (ص33) می فرمایند هر اسمی که به افق فیض اقدس نزدیکتر جهت غیبش اتم و جهت ظهورش ابعد است، آیا همین است دلیل وجود اسم مستاثر؟ و....فهرست منابع و مآخذ و کتابشناسی آنهاالف) قرآن-  نهج البلاغه (چاپ تحقیقی صبحی صالح) – صحیفه سجادیهب) آثار امام(س) 1- تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، موسسه پاسدار اسلام، 1406ق. 2- پرواز در ملکوت، نهضت زنان مسلمان، 1359ش. 3- چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1368ش. 4- سرالصلوه، پیام آزادی، 1360ش. 5- شرح دعای سحر، نهضت زنان مسلمان، 1359ش. 6- مصباح الهدایه، پیام آزادی، 1360ش. 7- وصیتنامه سیاسی- الهی، وزارت ارشاد اسلامی، 1368 ش.