مجله خردسال 85 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 85 صفحه 18

گفت: «نزدیک نشو، شاید تو را بخورد!» خندید و گفت: «لاک من خیلی سفت است. مرا نمی­خورد.» بعد شنا کرد و رفت نزدیک . . آرام آرم جلو رفت و پرسید: « جان! چی شده؟ چرا گریه می­کنی؟» در حالی که اشک می­ریخت گفت: «دندانم! دندانم درد می­کند.» همین موقع از زیر شن­های کف دریا بیرون آمد و گفت: «نزدیک دهان نشو. شاید تو را گاز بگیرد!» با ناله گفت: «نه! آن­قدر دندانم درد می­کند که نمی­توانم را گاز بگیرم.» وقتی دید که نمی­ترسد نزدیک­تر آمد. دهانش را باز کرد. و به دندان­های او نگاه کردند. یکی از دندان­ها سیاه و پوسیده شده بود. گفت: «باید دندان خراب او را بیرون بیاوریم.» کمی فکر کرد و گفت: «من نمی­توانم!» خندید و گفت: «می­ترسی؟» گفت: «نه دست­های من آن قدر قدرت ندارند که بتوانم دندان محکم را از دهانش در بیاورم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 85صفحه 18