مجله خردسال 92 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 92 صفحه 6

یکی از آن­ها گفت: «چه قدر سرد شده، کم مانده یخ بزند. مثل سیاره­ی ما.» یکی دیگر گفت: «باید خورشید را به جای خودش برگردانیم، قبل از این که از غصه خاموش شود.» و بعد خورشید سرد و غمگین را توی تور فضایی گذاشتند و به سرعت برگشتند به همان جایی که اولین بار، خورشید و زمین را دیده بودند. خورشید، چشم­هایش را بسته بود، سرد و بی­حال. زمین او را دید. فریاد زد و گفت: «خورشید مهربانم، آمدی؟!» و بازی شروع شد. زمین شاد و خندان دور خورشید چرخید و چرخید. خورشید صدای او را شنید. دلش گرم شد. چشم­هـایش را باز کرد و تابید و تابید. گرم و پر نور و زیبا. حالا دیگر پیش زمین قشنگ و کوچولوی خودش بود!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 92صفحه 6