مجله خردسال 92 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 92 صفحه 8

فرشته­ها دیروز عمه جانم به بیمارستان رفت تا بچه­اش را به دنیا بیاورد. مادرم هم همراه او رفته بود. من و دایی عباس در خانه بودیم. به دایی گفتم: «کاش بچه­ی عمه­جان پسر باشد تا بتوانیم هر سه با هم فوتبال بازی کنیم.» دایی خندید و گفت: «فرقی نمی­کند. ما باید دعا کنیم تا عمه­جان و بچه­اش هر دو سالم باشند. بگذار داستانی برایت بگویم. سال­ها پیش در سرزمینی دور مردمی زندگی می­کردند که دخترانشان را دوست نداشتند. آن­ها هروقت دختری به دنیا می­آوردند اصلا خوشحال نمی­شدند. خداوند در آن سرزمین مردی را به پیامبری خود انتخاب کرد. آن مرد حضرت محمد (ص) بود. حضرت محمد(ص) مردی مهربان و درستکار بود. او به مردم یاد داد که دختران و پسران خود را به یک اندازه دوست داشته باشند. فرزند حضرت محمد (ص) دختری بود به نام فاطمه(س). پیامبر، او را خیلی دوست داشتند و هر بار او را با نامی­ صدا می­کردند. نام­هایی مثل طاهره یعنی پاکدامن. زهرا یعنی روشن و نورانی.» تلفن زنگ زد من و دایی عباس به طرف تلفن دویدیم. عمه­جان یک دختر به دنیا آورده بود. ما خدا را شکر کردیم که هر دو سالم بودند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 92صفحه 8