مجله خردسال 92 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 92 صفحه 18

جواب داد: «نه! چون من نمی­توانم روی آب بیایم.» گفت: « خیلی قشنگ است. با ما بیا و آن­را تماشا کن.» اخم کرد و گفت: «گفتم که من نمی­توانم روی آب بیایم.» دستی به سر کشید و گفت: «کاش می­توانستی آن را ببینی.» با خوشحالی گفت: «اگر پشت من سوار شوی، من تو را روی آب می­برم­تا را تماشا کنی!» با خوش­حالی به گفت: «راست می­گوید. این طوری هر سه باهم روی آب می­رویم.» سوار شد و محکم به لاک او چسبید. بعد شنا کرد و به طرف بالا رفت. هم کنار او شنا کرد. هم خوش­حال بود. هم می­ترسید چون هیچ وقت از کف دریا بالاتر نرفته بود. وقتی روی آب رسید، خورشید را دید و از پرسید: «این است؟» خندید و گفت: «نه جانم این خورشید است. روی آب است، ببین!» بعد ، را دید. و درست می­گفتند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 92صفحه 18