مجله خردسال 118 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 118 صفحه 6

جوراب غلتی زد و دوباره خودش را خاراند. شانه گفت: «می­دانم با تو چه کار کنم.» آن وقت دو لنگه را محکم به­هم گره زد. بعد کشان کشان برد و توی سطل آشغال انداخت. در سطل را هم گذاشت. جوراب وسط آشغالها گیر افتاد. هرچه خواهش کرد، هیچ­کس جواب او را نداد. شیشه­ی عطر از همه دل نازک­تر بود. به دوستانش گفت: «خواهش می­کنم او را ببخشید. من هم از عطر خودم توی اتاق می­پاشم تا بوی بد برود.» بالاخره شانه راضی شد. در سطل را برداشت. جوراب از سطل بیرون پرید. مثل برق و باد توی­حمام دوید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 118صفحه 6