مجله خردسال 138 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 138 صفحه 19

را ندید. با خودش گفت: «همین جا منتظر می­مانم تا برگردد.» صبح زود با صدای آرام بیدار شد. چشمهایش را باز کرد و گفت: «می­خواهم بیایم و به تو برسم.» خندید و گفت: «اما جایی که من زندگی می­کنم، خیلی دورتر از زمین است. تو نمی­توانی پیش من بیایی.» سرش را پایینانداخت. به او گفت: « خیلی داغ است. هیچ کس نمی­تواند به او نزدیک شود. برای همین هم هر روز پیش ما می­آید. به دشت برگرد و مثل همه­ی ما منتظر بمان.» با خداحافظی کرد و به دشت برگشت. در تمام مدت همراه بود. وقتی به دشت رسید، هم رفت. اما می­دانست که فردا صبح، حتما به دیدنش می­آید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 138صفحه 19