مجله خردسال 139 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 139 صفحه 18

همین موقع از آب بیرون پرید و دوباره رفت توی آب. فریاد زد: «تو چه قدر قشنگی! تو هم هستی؟» سرش را از آب بیرون آورد و گفت: «نه! من هستم. دلت می­خواهد توی آب بیایی و با من بازی کنی؟» کمی به دور و برش نگاه کرد و گفت: «نه! من نمی­توانم. تو بیا بیرون تا با هم بازی کنیم.» گفت: «من هستم. نمی­توانم از آب بیرون بیایم.» گفت: «حالا چه کار کنیم؟» آرام سرش را ازآب بیرون آورد و گفت: « جان! پشت من سوار شو تا تو را پیش ببرم.» با خوش حالی پشت سوار شد و رفت توی آب. از آن جا می­گذشت که را توی آب دید. فریاد زنان خودش را به مزرعه رساند و به گفت: «زود بیا که وسط رودخانه است.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 139صفحه 18