مجله خردسال 172 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 172 صفحه 6

از آن بالا دیوار دراز را نگاه کردند. راه زیادی را باید می­رفتند. خیلی خیلی طول می­کشید. طفلکی مورچه! تندی دویدم کاغذ سبز را که تازه پر از پرچم تر و تازه کرده بودم، آوردم. کاغذم را که به طرف خاله­ها و عمه­ها گرفتم و گفتم: «بپرید سوار شوید!» آن­ها یواش یواش با پاهای خاکی­شان روی چمن­های تمیز رفتند. گفتم: «عیبی ندارد، فقط تند تر سوار شوید.» آن­ها تند تر سوار شدند. خوش حال بودند که پیاده نمی­روند. دویدم توی حیاط. زیر پنجره­ام خانه شان را پیدا کردم. کاغذ را همان جا گذاشتم. ­­­­­­ خاله­ها و عمه­ها تند تند پیاده شدند و مورچه را به خانه بردند. جای پاهایشان، چمن را خال خالی کرد. آخرین مورچه برگشت و نگاهم کرد. گفتم: «مورچه را زود زود خوب کنید.» و همان جا روی زمین نشستم و منتظر ماندم. چشم­هایم را بستم و برای مورچه دعا کردم. یک دفعه چیزی کف دستم وول می­خورد. چشم­هایم را که باز می­کنم، مورچه کف دستم برایم می­خندد. بعد پا می­شود و دستم را می­گیرد و بالا می­آید!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 172صفحه 6