با اجازهی خدا
محمد حسن حسینی
دانه در دل زمین
بیصدا نشسته بود
تنگ بود، جای او
خسته بود و خسته بود
با اجازهی خدا
داد یک تکان به خود خاک را کنار زد
یک گیاه سبز شد
برگهای خویش را رو به آسمان گرفت از خدای مهربان
روشنی و جان گرفت
با پرنده دوست شد با نسیم دست داد در بهار، باغ شد
شاد شاد شاد شاد
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 181صفحه 10