مجله خردسال 197 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 197 صفحه 4

جادوی­آخر محمد حسن حسینی یک اجی بود، یک مجی، اما لاترجی نبود. کجا بود؟ دود شده بود رفته بود هوا. ابر شده بود. کدام ابر؟ کسی نمی­دانست. چرا؟ برای این که چوب جادوی جادوگر را شکسته بود. جادوگر هم عصبانی شده بود و او را جادو کرده بود. آسمان را هم جادو کرده بود که دیگر باران نبارد، تا لاترجی نتواند قطره­ی باران بشود و روی زمین برگردد. از آن روز به بعد، جادوگر دیگر جادو نکرده بود. اجی­و مجی هم که تنهـایی به درد جادو کردن نمی­خوردند، از پیش جـادوگر رفته بودند. جادوگر دیگر پیر پیر شده بود. آخر عمرش بود، اما از بس جادو و جنبل کرده بود، همه از او بدشان می­آمد و او تنهای تنها بود. یک روز جادوگر به آسمان ابری نگاه کرد. دلش گرفت. آه کشید و گفت: «کاش می­توانستم قبـل از مردن، یک جـادوی دیگر هم بکنم.» یک دفعه، در زدند. جادوگر گفت: «یعنی این وقت شب چه کسی در می­زند؟» نـاگهـان کسی از پشت در گفت: «بـازکن، من اجــی­ام!» بعد کس دیگر گفت: «باز کن، من مجی­ام!» جادوگر با خوش­حالی در را باز کرد. اجی و مجی را که دید، دلش شاد شد. این اولین باری بود که این طوری می­شد. اجی کوتوله و چاق پرید بالا و گفت: «سلام جادوگر! دلم برایت یک ذره شده بود.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 197صفحه 4