گیلاس
بوقلمون کبوتر
پیغام
خروس غاز
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز وقتی که و و مشغول غذا خوردن بودند، پیش آنها آمد و بدون این که حرفی بزند، یک برایشان انداخت روی زمین و رفت.
به نگاه کرد و گفت: «مزرعهی ما که درخت ندارد.»
گفت: «شاید روی این پیغامی نوشته شده!» گفت: «مگر روی هم پیغام مینویسند؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 197صفحه 17