مجله خردسال 204 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 204 صفحه 4

پشمالو یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. پشمالو یک خرس بزرگ بزرگ بود. او هم قوی بود، هم زیبا. پشمالو می­توانست روی دو پاهایش راه برود. می­توانست در آب شنا کند و با یک دست ماهی بگیرد. اوحتی می­توانست روی یک توپ بزرگ راه برود. اما نمی­توانست بخوابد. پشمالو یک مشکل بزرگ داشت و آن این بود که شب­ها خوابش نمی­برد. وقتی همه­ی حیوانات جنگل به آسمان پر از ستاره نگاه می­کردند و به خواب می­رفتند، پشمالو هم به آسمان نگاه می­کرد، اما خوابش نمی­برد. یک شب وقتی که پشمالو به آسمـان خیره شده بود، جیرجیرک کوچولویی روی شـانه­اش نشست و گفت: «مگر تو خرس نیستی؟» پشمالو گفت: «هستم، اما یک خرس بی­خواب!» جیرجیرک گفت: «خرس بی­خواب چه جور خرسی است؟» پشمالو گفت: «خرسی که هر کاری می­تواند بکند به غیر از خوابیدن!» جیرجیرک خندید و گفت: «من هم شب­ها بیدار می­مانم.» پشمالو گفت: «تو هم مثل من نمی­توانی بخوابی؟» جیرجیرک گفت: «من شب­ها بیدار هستم و روزها می­خوابم. من تمام شب را آواز می­خوانم. می­خواهی برای تو هم آواز بخوانم؟!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 204صفحه 4