مجله خردسال 382 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 382 صفحه 6

زیر درخت خوابش برد. خاله پیرزن که توی صندوق قایم شده بود، یواش آمد بیرون. آینهاش را برداشت و رفت زیر درخت. صبح که شد، آقا هیولا بیدار شد. دید خاله پیرزن نشسته و نگاهش میکند. هیولا آمد خاله را بترساند، اما خاله آینه را گرفت جلویش. هیولا تا خودش را توی آینه دید خندهاش گرفت. نتوانست یوهاهاهاها کند. آقا هیولا گفت:«اِ ... چرا دوباره همچین شدم؟!» که یک هو شکمش قاری کرد. خاله پیرزن خندید. رفت و یک دیگ آش آورد. هیولا آش را تا ته سرکشید و گفت:«آخیش دلم حال آمد! اصلا همان بهتر که دوباره همچین شد و داد!» و پیش خاله ماند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 382صفحه 6