مجله خردسال 46 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 46 صفحه 17

شکلات کپلی شیرینی بیسکوئیت کپلی و خوراکی­ها یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. توی دیوار یک آشپزخانه­ی بزرگ، یک سوراخ بود. این سوراخ در خانه­ی بود. از صبح تا شب هیچ کاری نداشت جز خوردن و خوردن و خوردن. یک شب وقتی که از سوراخ بیرون آمد و توی آشپزخانه­چرخی زد چشمش به یک میز پراز و و و افتاد. چشمهایش را با دست مالید تا مطمئن شود که این همه خوراکی را توی خواب نمی­بیند. بعد شروع کرد به بردن خوراکیها به خانه­اش. اول ها را برد. توی راه یک گاز گنده هم به یکی ازآنها زد. راستی که خیلی خوشمزه بود. پیش خودش گفت:« ها را همین جا می­خورم ! چرا ببرم توی خانه.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 46صفحه 17