فیل
میمون
خنده
خرس زرافه
یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود.
هر شب، وقتی خورشید میرفت و ماه میآمد، و و و ، کنار برکه مینشستند و
برای هم قصه میگفتند.
همیشه قصههای خندهدار میگفت و از همه بیشتر به قصههای میخندید.
اما آن شب هیچکس خندهی را ندید.
با این که داستان بامزهای تعریف کرده بود و و از خنده روی زمین افتاده بودند، اما
اصلا نخندید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 207صفحه 17