مجله کودک 13 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 13 صفحه 13

گفتم: «نمی..نمی­دونم...اَ... اَلان مو...موشه مارو می­خوره». آن قل دیگرم گفت :«کاشکی... کاشکی تو شکم مامانی مو...مونده بودیم»! چیزی نمانده بود که برسیم به موشه و او هم من و محمدحسین و مامانی و مامانی بزرگ را بخورد و شکمش راپرکند. من و محمدحسین دیگر داشتیم راستی زاستی گریه می­کردیم که یکدفعه رسیدیم نزدیک موشه و موشه نعره کشید. انگاری یک نفر دل مارو گازگرفت. دوتایی­مان جیغ کشیدیم و بلند بلند گریه کردیم. مامانی و مامانی بزرگ تندی آمدند پیش ما. مامانی بزرگ، محمد حسین را بغل کرد و مامانی هم مرا بغل کرد. مامانی رفت نزدیک موشه. من سفت چسبیدم بهش. مامانی از موش می­ترسید؛ ولی حالا انگار نمی­ترسید مامانی بزرگ هم اصلاً از موش نمی­ترسید، خیلی شجاع بود؛ ولی مامانی نباید می­رفت پیش موشه، مامانی سر موشه داد کشید: «چه خبرته !...واسه چی بوق می­زنی، بچه ها رو ترسوندی، یعنی چی؟» من نمی­دانستم که موش­ها بوق می­زنند. یکی از آدم­های توی شکم موشه گفت: «می­خواستین نیاین جلو، می­زدم بهتون خوب بود؟» من بیشترترترسید ،دلم می­خواست زود از آن­جا برویم. باز هم گریه کردم. محمدحسین هم بیشتر از من جیغ و داد راه انداخته بودو مامانی­بزرگ داشت تکانش می­داد. مامانی بزرگ گفت: «تو که رانندگی بلد نیستی، نشین پشت ماشین.» نمیدانم چرا به جای این که موشه خودش حرف بزند، همه اش آدم توی شکمش حرف می­زد.آن آقاهه گفت: «من بلد نیستم رانندگی کنم، یا شما بلد نیستین دو نفری کالسکه برونین؟!» بعد خندیدید؛ وقتی خندیدید من آرام شدم؛ ولی مثل آنوقتی ،نعره زد، یعنی بوق زد. باز من و محمد حسین جیغ کشیدیم. بعد موشه تندی راه افتاد و رفت، از پشت سرش کلی دود می­آمد بیرون. از بس گریه کردم، آب دماغم آمده بود بیرون، خیلی بدم آمد خواستم دماغم را با روسری مامانی پاک کنم که مامانی نازم کرد و ازتوی کیفش یک دستمال در آورد و دماغم راگرفت و گفت: «نترس قربون شکلت برم. کم کم عادت می­کنی.» مامانی بزرگ هم گفت : «طفلکی بچه­ها هنوزمونده با زندگی ماشینی عادت کنن.» من و محمد حسین از حرفهای آنها هیچی نمی­فهمیدیم. فقط فهمیدیم آن چیز، موش نبود،چون مامانی مثل آن موقع که ما توی شکمش بودیم،بالا و پایین نپرید و جیغ نزد: «موش! موش!» ولی ما بالاخره­باید بفهمیم موش چه جور آدمی است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 13صفحه 13