مجله کودک 14 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 14 صفحه 24

یک شب،دونفر غریبه واردِ دهکده­ای شدند. چون جا و مکانی نداشتند،سراغِ کدخدای ده رفتند و از او خواستند اجازه بدهد که شب را در کلبه­اش بگذرانند. کدخدا گفت: «خوش غریبه­ها افسانه­ای آفریقایی ترجمۀ پروین علی­پور آمدید.خیلی خوش آمدید! اتفاقاً ما در این دهکده، کلبه­ای داریم که مخصوص میهمان­هاست. شما می­توانید در آن کلبه، هر چه می­خواهید بخورید و بخوابید! ولی...،ولی باید بدانید که ما در این­جا رسمی داریم گه از زمان­های گذشته باقی مانده است.طبقِ این رسم، کسانی که در این جا می­خوابند، حتی اگر از ناراحتی بمیرند، نباید خُرناس بکشند! پس،یادتان باشد که اگر صدای خُر و پُف­تان بلند شود، مردم دهکده، شما را در خواب می­کُشند!» بعد، آن­ها را به کلبه­ای راهنمایی کرد و غریبه­ها با خیال راحت، به رختخواب رفتند. امّا هنوز مدتی از خواب­شان نگذشته بود که یکی از آنها شروع کرد به خُرناس کشیدن: خُر...پُف! خُر...پُف!» رفیقش از خواب پرید و وقتی گوش­هایش را خوب تیز کرد، متوجه شد که به جز صدای خرناس دوستش، از بیرون هم، صدای قژِ قژِ تیز کردن چاقو می­آید!! فهمید که کار دوستش ساخته است و به زودی اهالی دهکده، او را می­کشند! خیلی تند، فکری به ذهنش رسید تا دوستش را از مرگ « نجات بدهد. بنابراین، هماهنگ با خُر و پف­های او شعری درست کرد و با صدای بلند شروع کرد به خواندن: «راه افتادیم تو جاده خُر، پُف... خُر، پُف تا رسیدیم به این دِه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 14صفحه 24