
گنجشک کوچولو
همیشه
زندهاست.
محبوبه حقیقی
تو حیاط خانه سعیده یک درخت
گلابی بود؛ البته این را پدر سعیده میگفت.
ماهیچ کدام نمیدانستیم از کجا میداند که
این درخت چه میوهای دارد. چون تابه حال
هیچکس میوههای آن را ندیده بود. بابای
سعیده میگفت: «خاک این باغچه قوت نداره.
درخت بیچاره،جون نداره که میوه بده» .مامان سعیده میگفت: «میوه
هم بده فرقی نداره چون این پرندهها نمیذارن میوه به درخت بمونه تا رسیده
بشه» و بالاخره مصرف درخت گلابی در باغچه سعیده اینها فقط
جای لانه پرندهها بود. من دلم خیلی برای
درخت گلابی میسوخت. درخت جوانی بود
اما هیچ وقت نمیتوانست میوه بدهد. آخر آن
درخت چه گناهی داشت که توی یک خاک
بیقوت کاشته شده بود. بهرحال درخت گلابی
جای لانه پرندهها بود. یک روز صبح از
خواب که بیدار شدم، صدای جیک
جیکهای بلند یک گنجشک از حیاط
سعیده اینها شنیده میشد. جیک
مجلات دوست کودکانمجله کودک 14صفحه 26