مجله کودک 99 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 99 صفحه 9

مراقب مغازه باش! ما همین دور و برها هستیم. حسن آقا، سلام یک جعبه خرما بدهید. مهسا: لطفا خرمای خوب بدهید. حسن آقا: همه خرماهای ما خوب است. خوب خوبه را بدهید. دایی جان، من حساب می کنم. نیت کرده ام. فقط زودتر برویم. دایی همان جاست... خوب نگاه کن، تو امروز خیابانی پر از ماشین می بینی ، من خیابانی... آن روز جمعه بود. جمعه ای خونین،پر بود از مردم شعار، شجاعت، صدای گلوله، بوی باروت، فریاد، خون... دلم می خواست آن روزها من هم کنار دایی بودم و گوشه هایی از خاطراتش مال من می شد. چقدر دلم می خواست می دانستم روی هر تکه از این زمینی که راه می رویم چه ارزوهایی به خاک افتادند. دایی جان، راستی جای من آن روزها چقدر خالی بود؟ دایی: مهسا، بلند شو خرما را بین مردم پخش کن. بفرمایید. یادتان هست امروز 17 شهریور است و این جا هم خیابان 17 شهریور؟ فاتحه یادتان نرود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 99صفحه 9