مجله کودک 99 صفحه 32
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 99 صفحه 32

یاد دوست انگشتر طلا خیلی وقتها آدمهای بزرگ، به مسایل جزیی و کوچک اهمیتی نمیدهند. اما همین مسایل کوچک که به چشم هم نمیآیند، از چشم تیزبین امام دور نمیماند. «آیتالله مومن» نقل میکند که: «دریکی از روستاهای قم، قرار بود مسجدی بسازند. اهالی روستا از امام خواهش کرده بودند برای زدن کلنگ کار به آنجا تشریف بیاورند. امام هم با وجود همه گرفتاریها، به خاطر اهمیتی که برای مسجد قایل بودند. دعوت آنها را قبول کردند، من هم همراه ایشان رفتم. هنگامی که امام برای زدن کلنگ مسجد، از میان جلسهای که تشکیل شده بود. برخاستند تا بروند، به طرف جوانی که در کنار من نشسته بود، آمدند. کمی مکث کردند و آهسته چیزی به او گفتند. برای ما عجیب بود که امام، با یک جوان ساده روستایی چه کار داشتند که این جور با محبت در گوش او چیزی بگویند. بعدا خود آن جوان به من گفت: امام به آرامی و طوری که کسی متوجه نشود به من فرمود:« این انگشتری که دستت است، اگر طلاست بیرون بیاور.»* این نکته، توجه امام را به وظایف شرعی خودشان میرساند. برای ایشان مهم نبود که رهبر یا مرجع تقلید باشند. اما این که یک جوان در روستایی دورافتاده از مسایل شرعی آگاه شود. برایشان اهمیت داشت.» * میدانیم که طلا برای مرد حرام است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 99صفحه 32