مجله کودک 133 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 133 صفحه 16

با یزید و نوازنده محمد علی دهقانی شبی «بایزید بسطامی» عارف و شاعر بزرگ از قبرستانی می گذشت. پسر جوانی که از خانواده های ثروتمند و سرشناس بسطام بود. در گوشه ای از قبرستان مشغول نواختن بربط بود. وقتی شیخ به نزدیک جوان رسید و وضع و حال او را دید سرش را پایین انداخت و آهسته گفت: «لا حول و لا قوه الا باالله». نوازنده جوان از این حرف شیخ خشمگین شد و ناگهان ساز خود را بلند کرد و محکم به سر شیخ کوبید. طوری که هم ساز او و هم سر شیخ شکست. بایزید چیزی نگفت و در حالی که از سر شکسته و دردناکش خون می ریخت از همان جا یکراست به خانقا خودش برگشت. صبح روز بعد شیخ یک ظرف حلوا تهیه کرد و با مقداری پول به خدمتکارش داد و گفت: «اینها را بردار و پیش آن جوان ببر و به او بگو بایزید از تو عذر خواهی می کند و می گوید: دیشب آن بربط را بر سر ما سر ما شکستی. اکنون با این پول بربط دیگری بخر و از این حلوای شیرین بخور تا تلخی غم و غصه دیشب از دلت بیرون برود!» جوان نوازنده وقتی پیغام شیخ را شنید، دلش پریشانش شد و نتوانست طاقت بیاورد. سراسیمه از جای خود بلند شد و به خانقاه شیخ رفت. پس به دست و پای شیخ افتاد و گریه و زاری کرد و راه توبه در پیش گرفت. کمی بعد با شنیدن این خبر عده ای از جوانان دیگر شهر به سراغ شیخ آمدند و از گناهان خود توبه کردند. همه اینها از برکت اخلاق خوب و رفتار عال و شایسته شیخ بایزید بود. بربط: یک جور ساز قدیمی کارل بنز کارل بنز آلمانی و همسرش «برتا» قبل از آنکه «لنور» خودروی خود را بسازد بر روی موتور خودرو کار می کردند. آنها خودروی خود را به شکل سه چرخه ساختند موتور سه چرخه آنها دارای قسمتی بود که با آب خنک می شد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 133صفحه 16