مجله کودک 151 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 151 صفحه 9

پرید روی دیوار نشست و گفت: «پند دوم این است که برگذشته حسرت نخور و برای کاری که شده، غمگین و افسرده نشو. چون گذشته، دیگر بر نمی گردد.» بعد از گفتن اندرز دوم، پرنده پرید روی درخت و با خودش گفت: «چطور است این مرد را یک امتحانی بکنم ببینم حرفهایم در او اثر کرده یا نه» به دنبال این فکر، پرنده یک بار دیگر رو به مرد صیاد کرد و با صدای بلند گفت: «راستی که تو چه آدم احمقی هستی! اگر می دانستی که چه سنگ قیمتی بزرگی زیر زبان من است، هرگز به این راحی آزادم نمی کردی. این یک جواهر ساده نیست. سنگی بسیار خوشرنگ و درخشان به بزرگی یک فندق درشت است و مثل آفتاب می درخشد. اگر تو صاحب آن می شدی، از همه مردم دنیا ثروتمندتر بودی!» مرد صیاد وقتی این حرفها را شنید، آن قدر ناراحت شد که کم مانده بود از غصه دق کند. دو دستی توی سرش کوبید و شروع کرد به التماس و زاری که: «ای پرنده نازنین! تو را به خدا پیش من برگرد! برایت قفس زیبایی می خرم و بهترین خوراکها را برایت حاضر می کنم.. پس لااقل عوض آزادی ات آن سنگ قیمتی را به من بده« پرنده، که از دیدن این حالت خنده اش گرفته بود، گفت «خوب معلوم می شود که تو واقعاً آدم نادانی هستی. خوب به حرفهای من گوش دادی! آخر مرد حسابی، عقلت کجاست؟ مگر جثه خود من چقدر است؟ من فقط می خواستم تو را امتحان کنم»! مرد صیاد، وقتی این حرفها را شنید خیلی خجالت کشید و از پرنده خواهش کرد اندرز سوم را هم بگوید. پرنده با افسوس سری تکان داد و گفت «به آن دو اندرز اول خوب عمل کردی که می خواهی پند سوم را هم بگویم؟ این را گفت و از سرشاخه پرید و رفت. شفق قطب شمال با رنگ های زیبا روی می دهد. ترکیب رنگ های این شفق به صورت پرتوهای سبز همراه باریکه هایی از نور قرمز است که زمینه هر دوی آنها سفید رنگ است. بعضی نقاط دارای درخشش بیشتر و جاهایی از آن کم نور است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 151صفحه 9