مجله کودک 163 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 163 صفحه 19

سهراب، بعد از خواندن نامۀ افراسیاب، دیگر منتظر نماند و دستور داد تا شیپور جنگ را به صدا در آورند. سپس با سپاه بزرگ خود، که حالا سپاه کمکی توران هم با دوازده هزار مرد جنگجو به آن اضافه شده بود، راه سرزمین ایران را در پیش گرفت. *** سرِ مرز ایران، قلعه ای بود که آن را «دِژ سپید» می نامیدند. رئیس این دژ، پیرمردی به نام «گژدهم» بود و این پیرمرد، پسری به نام «هجیر» داشت که پهلوانی دلیر و پرآوازه بود، و دختری به نام «گُردآفرید»، که او هم بسیار شجاع و دلیر بود. پیش از آن که سپاه سهراب به قلعه برسد، هجیر ساز و برگ جنگی برداشت و برای نبرد از قلعه بیرون رفت. هجیر، که از قدرت پهلوانی فوق العاده و سرِ نترس سهراب خبر نداشت، با دیدن سنّ و سال کم او، حریف را خیلی دست کم گرفت و او را مسخره کرد. امّا نبرد سهراب با هجیر، خیلی کوتاه بود و تا آن پهلوانِ مغرور به خودش بجنبد، سهراب روی سینه اش نشسته بود و می خواست سرش را از بدن جدا کند. هجیر، که نزدیک بودن مرگ خود را باور نمی کرد، از سهراب امان خواست. سهراب هم از خون او گذشت و به جای کشتن حریف، او را مثل یک اسیر جنگی به دست هومان و بارمان سپرد. وقتی خبر اسیر شدن هجیر به داخل دِژ رسید، خواهرش گُرد آفرید سخت به خشم آمد و در حالی که خون غیرت در رگهایش می جوشید، لباس جنگ پوشید و موهای بلندش را زیر زِره و کلاه خود پنهان کرد، سلاح برداشت و سوار بر اسب به سوی سهراب تاخت. سهراب با چند حرکت تند و برق آسا، گَرد آفرید را از اسب به زیر انداخت و با یک ضربۀ دقیق و کاری نیزه، زره را بر تن حریف پاره پاره کرد. در آن وقت بود که گیسوهای بلند دختر از زیر زره بیرون ریخت و سهراب با تعجّب دریافت که حریف او نه یک مرد، که یک دختر جوان و زیباست. تعجّب سهراب، زیاد طول نکشید و زود جای خودش را به تحسین و آفرین داد: «سرزمین و دیاری که زنان و دخترانش این طور جنگجو و دلیر باشند، پس مردانش چگونه خواهند بود؟!» سهراب، که هم از زیبایی دختر جوان و هم از شجاعت و دلیری او خیلی خوشش آمده بود، همان جا به گرد آفرید پیشنهاد عروسی داد. امّا گردآفرید این پیشنهاد را ردّ کرد و گفت: «ای پهلوان! از این خیال بگذر و برو، که من از نژاد تُرک هستم و تُرکان، هرگز دختران خود را به پسران ایرانی نمی دهند» سهراب، که هدف بزرگ تری در سر و کارهای مهم تری در پیش داشت، دست از این خیال برداشت و گردآفرید را رها کرد تا به قلعۀ خودش برگردد. ادامه دارد. بشقاب پرنده یعنی چه؟ «یوفو» خلاصه شده عبارتی است که معنی آن، «موجود پرونده ناشناخته» است. به عبارت دیگر یوفو یعنی هر شی پرنده ناشناخته که ممکن است یک هواپیما یا یک ماهواره باشد. معنی یوفو حتماً این نیست که شی ناشناخته از فضاهای دور دست یا کهکشان ها به زمین آمده باشد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 163صفحه 19