مجله کودک 181 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 181 صفحه 19

پهلوان، که محّل و موقعیت قلعه را خوب می­شناخت، با خودش فکر کرد و دید که با جنگ و درگیری نمی­شود به آسانی آن را تصرف کرد. پس می­بایست راه بهتری پیدا کرد، که نفوذ به داخل قلعه ممکن شود. به دنبال این فکر، لباس بازرگان­ها را پوشید و خودش را به شکل بازرگانی درآورد و با مقداری جنس و کالا وارد قلعه شد. اسفندیار به سرعت شروع به جستجو و شناسایی قلعه کرد. به زودی با همه جای قلعه آشنا شد و مخفی­گاه خواهرانش راپید اکرد. سپس در یک فرصت مناسب، ارجاسب را از پای درآورد و دو خواهرش را از بند نجات داد و باخودش به ایران بُرد. بعد از این پیروزی، اسفندیار از فرصت استفاده کرد و یک بار دیگر از پدرش خواست که تخت و تاج حکومت را به او بسپارد. امّا گشتاسب، که بیش از اندازه مغرور و تشنۀ قدرت بود، به هیچ قیمتی حاضر به چشم­پوشی ازتاج و تخت نبود، و جواب فرزندش را با سردی و بی­اعتنایی داد. اسفندیار، در حالی که از پدرش به سختی آزرده و رنجیده بود، پیش مادررفت وزبان به گلایه و شکایت باز کرد و از او یاری خواست. کتایون، پسرش را به صبر و بردباری دعوت کرد و از او خواست که دست به کار شتاب­زده و نسنجیده­ای نزند. اسفندیار، نصیحت مادر را پذیرفت و مدّتی دیگر را با صبر و شکیبایی گذراند. امّا او با تعجّب می­دید که پدرش هرچه پیرتر می­شود و حرص و طمعش بیشتر، آروزهایش دور و درازتر می­شود و سخت­تر از گذشته به حکومت و پادشاهی خود دل می­بندد. سرانجام یک شب طاقت نیاورد و درمجلس جشنی که پدرش در قصر خود برپا کرده بود، در حضور عدّه­ای از سرداران و پهلوانان بزرگ کشور، زبان به نصیحت گشود وازشایستگی و لیاقت خود یاد کرد و خواهش خود را دوباره تکرار کرد. این­بار پاسخ گشتاسب، عجیب و باورنکردنی بود. طوری که نه تنها اسفندیار، بلکه همۀ حاضران حیرت کردند و با کمال شگفتی فهمیدند که پادشاه با این پاسخ فقط می­خواهد پسرش را از سر خود باز کند: «پسرم! اگر حکومت و پادشاهی را می­خواهی، باید کارقابلی برای من انجام بدهی! لابد رستم زال را می­شناسی!او مردی خودسر و گردنکش است، که در زابلستان فرمانروایی می­کند و خودش را برتر و بالاتر از ما می­داند. تا به حال حتّی یک بار هم برای نشان دادن اطاعت و بندگی خود به بارگاه ما نیامد است. من می­خواهم تو به زابلستان بروی و رستم را اسیر کنی و دست و پاهایش را در غل و زنجیر بگذاری و پیش ما بیاوری. اگر در این کار موفّق شوی، هرچه بخواهی به تو می­دهم؛ از مال و ثروت گرفته، تا سپاه و سلطنت!...» ادامه دارد پلوتون موشک­انداز بُرد کوتاه فرانسوی­ها است که در اواخر دهه 60 میلادی ساخته شد. این خودرو، مجهز به یک مرکز کنترل موشک پیشرفته است. حداکثر سرعت این موشک انداز در جاده، 65 کیلومتر در ساعت است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 181صفحه 19