مجله کودک 188 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 188 صفحه 11

از شب زلزله چه خاطره ای دارید ؟ چیزی به یادتان مانده است ؟ خوب یادم است . د همین خانه ای بودیم که الان خرابه هایش را می بینید . من در حمام بودم . زلزله که آمد ، فرار کردیم به بیرون . صدای خیلی بدی داشت . من بودم و خانمم و بچه هایم هم پیش ما امده بودند و یکی از داماد هایم هم بود . زلزله که شد رفتیم مقداری پایین تر و پلاستیک زدیم و زیر آن زندگی می کردیم . اران سختی هم می بارید و سیل هم راه افتاده بود . یکی دو روز بعد از طرف دولت برایمان چادر اوردند . چند نفر را در آن حادثه از دست دادید ؟ در خانه من آن شب جمعا" 10 نفر بودیم که همگی به موقع فرار کردیم و هیچکداممان زخمی هم نشد . هر چه نظر خدا باشد همسایه بغلی ما خانه اش به کلی ویران شد ولی شکر خدا که همگی آنها به رشت رفته بودند و فقط پدر خانواده اینجا مانده بود که با زلزله به رحمت خدا رفت . اما 7 نفر از همسایه این طرفی مان فوت کردند . خود من در حادثه زلزله 4 نفر از بستگانم را از دست داده ام . خواهر زاده ام ، شوهرش ، پسرش و یکی از نوه هایم که تقریبا" 6 ساله بود . چه مدت در چادر زندگی می کردید ؟ زیاد طول نکشید . بعدا" از طرف دولت به ما وام دادند . من هم با آن وام یک زمین خریدم و با کمک پسرهایم روی ان زمین یک خانه ساختم که الان هم در آن زندگی می کنم . از زلزله نمی ترسید ؟ از خدی که پنهان نیست از شما چه پنهان ؛ آره ! الان هم اگر صدای بلندی بیاید می ترسم و فرار می کنم . در نظر ما مانده است ، فراموش نکرده ایم . الالن اینجا را می بینید چه احساسی دارید ؟ خب ، من تمام عمرم را در این خانه زندگی کرده ام ، تمام بچگی ام و جوانی ام و ... تا شب زلزله در اینجا بوده ام . این خانه پشت به پشت به من رسیده بود . بعضی از قسمت هایش موروثی بود و بقیه اش را من خودم ساخته بودم . توی همین خانه عروسی کردم . تمام بچه هایم هم در همین خانه بزرگ شده اند و برایشان عروسی گرفته ام . من در اینجا خیلی خاطره دارم . البته زندگی در اینجا خیلی سختی داشت . از سر جاده خیلی دور بود . زمین کشاورزی مان هم آن طرف آسفالت و نزدیک رودخانه بود و هر روز باید یکی دو سعت پیاده می رفتیم تا به آنجا برسیم . خدایی که بخواهید حساب کنید خانه ی الان ما خیلی راحت تر و نزدیک تر به جاده است . خیلی از امکانات را هم دارد که ان موقع مانداشتیم . مثلا" الان ما تلفن داریم . اما نمی دانم چرا زندگی الان مزه آن موقع را ندارد که در این خانه بودیم . بالا رونده آویخته

مجلات دوست کودکانمجله کودک 188صفحه 11