مجله کودک 188 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 188 صفحه 40

لطیفه جوان : آقا من اومدم که پیانو زدن رویاد بگیرم . مرد : اشکالی ندارد . فقط ماه اول 5 هزار توامن دستمزد می گیرم . ولی از ماه دوم 2 هزار توان . جوان : باشه : پس من میرم از ماه دوم میام . *** مرد : عمو ، تو با این هیکلت می توانی جای پنج نفر کار کنی ، نوقت داری گدایی می کنی . گدا : من برای این که اون پنج نفر از نون خوردن نیفتن ف گدایی می کنم ! ندا قاسمی 13 ساله از تهران یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود حسنی نشسته بود حسنی مدرسه داشت حسنی یک گربه داشت گربه ای ناز و کپل خپل و تپل و مپل وقتی که اومد خونه حسنی از مدرسه با گربه اش بازی کرد اونو ناز نازی کرد ولی خوب درس نخوند حسنی درس نخوند آخه نه وقتشو داشت نه حوصله شو داشت وقتی که ترم شد تموم زحمت هاش هم شد حروم فهمید که بازی جا داره بستگی به کارهاش داره ترم بعدش رو خوب خوند همیشه این یادش موند که درسش رو بخونه پیش دوستانش بمونه سیده کیمیا والا تبار / 6 ساله / از تهران سعید قنادی محمدی / 13 ساله / از هشت پر ( گیلان ) « جوجه گنجشک » سارا کوچولو جوجه گنجشک را که از روی شاخه درخت به زمین افتاده بود برداشت . آن را کمی نوازش کرد . بعد توی قفس انداخت و گفت : این جوجه مال من شد . مادر بزرگ با ناراحتی سرش را تکان داد وگفت : اما دختر گل من ، آن جوجه دلش برای مادرش تنگ می شود بعدش هم غصه می خورد و می میرد . اما سارا کوچولو شانه هایش را بالا انداخت و جواب داد : مامان بزرگ من این جوجه را خیلی دوست دارم به خاطر همین نمی خواهم آن را از دست بدهم . » مادر بزرگ چادر سفید و گلداش را سر کرد و رفت تا نمازش را بخواند . سارا کوچولو ه چند دلس برای جوجه گنجشک می سوخت اما خب دوستش داشت و نمی خواست آن را به لانه اش ببرد .ی کی روز مادر سارا کوچولو به مسافرت رفت . او دو روز دوری مادرش را تحمل کرد ؛ چون با جوجه گنجشک سرگرم شده بود . اما روز سوم دلش بد جوری گرفت . به خاطر همین جلوی آینه رفت و با ناراحتی به خودش نگاه کرد و زیر لب گفت : « من ... من مامانم را می خواهم !» و گریه اش گرفت . مادر بزرگ آمد و با تعجب پرسید : « چه شده دخترم ... چرا گریه می کنی ؟ » سارا کوچولو با گریه جواب داد : « من ... من مامانم را می خواهم ! » مادر بزرگ با مهربانی او را بغل کرد و گفت : « غصه نخور دختر جونم ... مامانت امروز بعد از ظهر می آید . » بعد گفت : « خوش به حال تو که مامانت می آید ... ولی بیچاره این جوجه گنجشک تنها . مثل اینکه دلش برای مادرش تنگ شده . » سارا کوچولو با خجالت سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت . آن روز بعد از ظهر وقتی مامان سارا کوچولو از مسافرت برگشت او قفس خالی را نشانش داد و گفت : « مامان جان ! من جوجه گنجشک را آزاد کردم ! » سما حکم آبادی ، 13 ساله از تهران نامه هایتان را از پستچی گرفتیم : اصفهان : فرخنده بیگی ، کلاس چهارم - علیرضا خلیلیان - مهران کشاورز - شروین باقریه بابلسر : نیکی و اشکان بشیری تبریز : ریحانه خورخواه شیراز : پویا گلریز خاتمی کاشان : نوید یادگاری ، 10 ساله کرمان : سیده فاطمه حسینی ، 11 ساله - علی محمدی کرج : احسان اسدی - علی گلستانی تهران : سارا احسانی ، 10 ساله - حسین تروند - محسن محمدی- عرفان سامعی 12 ساله - مهدی هدائی - علیرضا نور علی پور ، 9 ساله - فرجاد زر آزوند ، 11 ساله - سعید علایی - مونا ناصری - سید حسن شریعتمداری - فاطمه ایخانی - مریم مرتضوی - فاطمه ندافی - علیرضا داودی نام : بالی شاول محل اصلی رویش : آمریکا اندازه گل : 12 سانتی متر رنگ گل : قرمز نور مورد نیاز : سایه دما : 10 درجه سانتی گراد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 188صفحه 40