مجله کودک 202 صفحه 5

یک خاطره ، هزار پند امام در جنبه رهبری، هیچگاه خود را از دیگران بلند تر ، بزرگتر و بالاتر نمی دید. در جلسه ای درباره گروهی از افراد صحبت شد. امام فرمودند : (( از این گروه، افرادی که من می شناسم، کاملاً مذهبی هستند.)) شخصی به ایشان عرض کرد : ((آنان شما را قبول ندارند.)) ایشان بدون کوچکترین ناراحتی گفتند : ((قبول نداشته باشند. من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند بگویم ایمانشان ناقص است. )) بار دیگر در جلسه ای دیگری ، شخصی گفت : (( چرا این قضات داد گستری را که در میان مردم قضاوت می کنند، بیرون نمی ریزید؟ اینها که آدم های فاسقی (بدی) هستند.)) امام فرمودند: ((چرا غیبت می کنید؟ از کجا فهمیدید اینها فاسق اند؟ )) او گفت که آنها ریش خود را با تیغ می تراشند. اما پرسیدند : ((از کجا می دانید ریش تراشیدن را حرام می دانند، تا اینها فاسق شوند؟ )) گفت : ((شما فرموده اید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم.)) امام فرمودند : ((از کجا فهمیدید که آنها مقلد من هستند و از دیگران تقلید نمی کنند؟ مردم را به تقلید نکردن از من ، متهم نکنید. من اصول دین نیستم و چه کسی گفته آنها باید از من تقلید کنند؟)) امام بار ها فرمودند : ((مواظب باشید برخلاف نظرات مردم و خواسته های مردم عمل نکنید. حرف خودتان را به زور به مردم تحمیل نکنید. خواسته خودتان را تحمیل نکنید ...)) الاغ می گوید که نصف مرداب مربوط به اوست زیرا او بود که اژدها را گول زد تا شرک بتواند فیونا را نجات دهد.