مجله کودک 202 صفحه 11

کثیف را می شوید، سیب زمینی را پوست می کند تا ناهاری بار بگذارد ، غبار از پنجره کوچک خانه می گیرد، غذای مرغ و جوجه ها را می دهد و ... حالا سماور را باید به قل قل انداخت و محمد مهدی را بیدار کرد تا صبحانه اش را بخورد . محمد مهدی خود داستان دیگری است . او علاقه شدیدی به گریه کردن ، بهانه گیری، غر زدن و استفاده از کلماتی مانند .... نمی شم، نمی یام، نمی خوام، نمی خورم و ... دارد و پریسا چون با اخلاق محمد مهدی آشناست، مادرانه با او مدارا می کند. پریسا حتی می تواند همزمان با انجام تکالیفش، برای محمد مهدی قصه بگوید. قصه امروز پریسا مثل قصه هر روز اوست به جز قسمت آخرش. ظهر شده است و شهاب هنوز نیامده است . مدرسه پریسا هم دیر شده است . محمد مهدی هم که دائم غر می زند. پریسا او را بغل می کند و دم در خانه می برد و همچنان که منتظر است محمد مهدی را به هزار شکل سرگرم می کند. حالا دل پریسا بدجوری به شور افتاده است. روپوش مدرسه اش را می پوشد و با محمد مهدی به سر کوچه می رود و ... شرک علاقمند می شود که بفهمد، حرف های فیونا درباره چه کسی بوده است.