مجله کودک 202 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 202 صفحه 40

مغز گنجشکی در حیاط مان نشسته بودم ، آفتاب گرم تابستان فروکش می کرد و خورشید رو به سرازیری پله، پله پایین می آمد. نسیم خنکی وزید. سرم را بالا گرفتم گنجشکی پرید آمد لب حوض نشست. تصویرش افتاد داخل حوض، انگاری داشت فکر می کردکه پرنده ای هم هست که مثل ماهی در داخل آب شنا بکند. پرنده پرید و رفت. چند دقیقه دیگر چند پرنده ی دیگر هم آمدند لب حوض نشستند. دیدند پرنده اول با بال خود و صدای جیک جیک به دیگر پرنده ها اشاره کرد که چند پرنده هم در حوض آب مثل ماهی شنا می کنند. آنها نگاه کردند، دیدند ، آن چند پرنده که آمده بودند، جیک جیک کنان رفتند و فقط همان یک پرنده ماند. آن پرنده می گفت اکر این پرنده ها می توانند شنا بکنند چرا من نتوانم ، یکباره رفت بالا و با سرعت عجیبی داخل حوض رفت. آن پرنده که تصویرش در داخل حوض بود دیگر نبود. یکباره یک چیزی در آب چالاپ ، چالاپ می کرد و همان گنجشک بود که دست و پا می زد. با عجله به طرف حوض دویدم و او را از حوض بیرون کشیدم . گذاشتم پیش پنجره تا خشک شود و حالش سر جا بیاید . پردم صدایم زد، رفتم وقتی برگشتم دیگر گنجشک را ندیدم . بچه ها می دانید آن چیزی که من دیده بودم چه بود؟ فهمیدم که عقل و فکر گنجشک ها هم مثل خودشان کوچک است. محمد منصور صادقی 14 ساله از سمیرم قاب شیوا کامرانی، از تهران (در مراسم جشن تکلیف) فاطمه محتشمیان / 12 ساله / از تهران ستون در گوشی بعضی وقتها از دست مادرم بسیار ناراحت می شوم چون اصلاً به من توجهی ندارد و بی توجهی می کند. و یک چیز دیگر که بعد از اینکه مادرم نمره های بد مرا ببیند نسبت به من بی توجه تر می شود. من اینطور زندگی کردن را اصلاً دوست ندارم. از طرف ((ی)) همیشه آرزو می کردم یک برادر داشته باشم. خدا یک برادر به من داد. من گفتم : ((چرا خواهر نشد.)) بعد مادرم مریض سختی گرفت. از خدا خواستم خوب شود وقتی خوب شد خدا را شکر کردم و از او خواستم برادرم همیشه سالم باشد. قلبم برایش می تپد. دلم خیلی برایش می سوزد. توی کلاس هم بعضی از بچه ها خود خواهند، آقا معلم به آنها بیشتر محل می گذارد و با آنها شوخی می کند. انگار همه کار های کلاس را آنها کرده اند من دوست دارم یک روزی دایی بشوم ولی متاسفانه فقط عمو می شوم. چون فقط یک برادر دارم و خواهر ندارم. و داداش شش ماهه ام زیاد می خوابد و من نمی توانم با او بازی کنم. نعمت الله باقری نژاد - 14 ساله از شیراز چرا انسان ها آنقدر به نمره اهمیت می دهند ولی به دانش زیاد اهمیت نمی دهند. هاشم زنجانی مختار کلاس دوم راهنمایی از نوشهر من یک درد دل با شما دارم. آرزویم این است که همه جای دنیا صلح باشد و هیچ جنگی نباشد تا بچه ها با آرامش زندگی کنند. زینب رحیمی 9 ساله از کرج پریسا روحی نژاد / 8ساله / از قم لطیفه مرد : اگر نصف جهان را به تو بدهیم دست از فضولی بر می داری؟ فضول : نصف دیگرش را کی می دهی؟ از گور خر می پرسند : چرا تو خط خطی هستی؟ گور خر جواب می دهد : چون در تیم یوونتوس بازی می کنم. آدم خواری سوار هواپیما می شود. وقتی غذا می شود. مهمان دار فهرست کباب های مختلف را به او می دهد و می گوید : کدام را می خواهید؟ آدم خوار می گوید : این چه فهرستی است فهرست مسافر ها را بده ! معمّا کدام چهار برادرند که هر قدر می دوند ، به هم نمی رسند ؟ جواب : تایر ماشین دندان دارد ولی هرگز چیزی نمی خورد ؟ جواب : شانه آن چیست که چشم دارد ولی نمی بیند؟ جواب :جوانه سیب زمینی علی توکلی از اصفهان ((جلبک ها)) جلبک ها برای حیوانات اقیانوس غذا و اکسیژن درست می کنند. بعضی حیوانات از جلبک ها برای لانه ها و مکان های اختفا استفاده می کنند. بعضی جلبک ها کلپ یا علف دریایی نامیده می شوند. جلبک ها مانند گیاهان خشکی ریشه ندارند . جلبک ها نرم و کش دار هستند بنابراین وقتی امواج از روی آنها حرکت می کنند خم می شوند. کلپ هایی که سریع رشد می کنند در بستنی سازی، خمیر دندان و بسیاری چیز های دیگر که ما روزانه مصرف می کنیم بکار می روند. مهشید طاهریان فرد12 ساله از تهران کالسکه ای زیبا برای سفر شرک و همسرش تدارک دیده می شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 202صفحه 40