
میکردند. تخته سنگ از میان همهمه صدای جواد را شنید که میگفت:
«اگر نتوانیم جلوی رودخانه را بگیریم بیچاره میشویم. تمام محصولات امسال نابود میشود.»
احمدرضا گفت:« این باران شدید آن هم در تابستان بیسابقه است!»
تخته سنگ نگاهی به رودخانه کرد و دید که هر لحظه پر خروش تر میشود و سطح آب از اندازه معمول خیلی بالاتر رفته است.
رودخانه همانطور که به سرعت جلو میرفت گفت:« دیدی گفتم بودنت در کنار من بی علت نیست. حالا تو هستی که باید به داد مردم برسی و نجاتشان بدهی.»
تخته سنگ با تردید گفت:«امّا من چه کمکی میتوانم به آنها کنم؟!
هنوز حرف تخته سنگ تمام نشده بودکه اهالی با یک تکه چوب محکم و بلند به طرفش آمدند. همه دور او جمع شده بودند و سعی میکردند با اهرم قرار دادن تکه چوب، او را از جایش تکان بدهند.
تخته سنگ که تازه فهمیده بود فقط اوست که میتواند جلوی جریان شدید آب را بگیرد با خوشحالی تکانی به خودش داد و در میان رودخانه جای گرفت. فریاد شادی اهالی به هوا بلند شد و تخته سنگ هم از اینکه میدید برای آنها سودمند بوده است شاد شد.
-----
o مسلسل«مادسِن»
مادسن، اسلحه دانمارکی است که خشاب آن تا 40 فشنگ را میپذیرد. طول سلاح یک متر و 14 سانتی متر و وزن آن 9 کیلو گرم میباشد.
------
مجلات دوست کودکانمجله کودک 208صفحه 11