رنگین کمانی که همیشه رخ نمیداد
احمد رضا احمدی
در بهار در صبح پسرک اولی
به کوچه آمد. یک تیلهی بلورین
همراه داشت، به رنگ قرمز. در
بهار در صبح دخترک اولی به کوچه
آمد. یک تیلهی بلورین همراه
داشت، به رنگ پرتقال. در بهار در
صبح پسرک دومی به کوچه آمد.
یک تیلهی بلورین همراه داشت، به
رنگ زرد. در بهار در صبح دخترک
دومی به کوچه آمد. یک تیلهی
بلورین همراه داشت، به رنگ
سبز. در بهار در صبح پسرک
سومی به کوچه آمد. یک تیلهی
بلورین همراه داشت، به رنگ
آبی آسمانی. در بهار در صبح
دخترک سومی به کوچه آمد.
یک تیلهی بلورین همراه داشت،
به رنگ آبی دریا. در بهار در صبح
پسرک چهارمی به کوچه آمد. یک تیلهی
بلورین همراه داشت، به رنگ آبی نیلی. در
در بهار در صبح دخترک چهارمی به کوچه آمد. یک
آینهی بزرگ همراه داشت.
در بهار در ظهر پسرک اولی از پشت تیلی قرمز،
دیوار سفید کوچه را نگاه کرد. از رنگ قرمز دیوار خسته
شد.
مادر میپرسد که پس چرا این کار را تکرار
میکند .جیمی میگوید که دیشب از موجودات
فضایی پیامی دریافت کرده است و مجبور شده است
یک ماهواره (تست کن) فضایی به خارج جو بفرستد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 244صفحه 31