مجله کودک 253 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 253 صفحه 13

کرد همه­ی کفش­ها خودشان را به خواب زدند. کفش نوک باریک از اینکه می­دید بقیه­ی کفش­ها خواب هستند خیالش راحت شد. کفش­ها فکر می­کردند حتماً کفش نوک باریک اخلاقش عوض می­شود اما اینطور که نشد هیچ فردا صبح که کفش­ها از خواب بیدار شدند،کفش نوک باریک شروع کرد از خودش تعریف کردن که چقدر مادر از پوشیدن آنها راحت بوده و در مهمانی همه از قشنگی او تعریف می­کردند. کفش­ها دیگر،به حرفهای او اهمیت نمی­دادند تا اینکه چند روز بعد که مادر می­خواست به عروسی برود دوباره آنها را از جاکفشی در آورد و با بی­میلی نگاهی به آنها انداخت و گفت: «حیف از آن همه پولی که برای تو دادم. فقط قیافه داری که فکر می­کنم سر یکسال نشده از ریخت هم بیفتی.» کفش نوک باریک لبهایش را گاز می­گرفت چون این دفعه تمام کفش­ها بیدار بودند و دیگر خودشان را به خواب نزدند. مادر بالاجبار کفش­ها را پوشید و به عروسی رفتند. اما کفش نوک باریک دیگر هیچ­وقت به جاکفشی برنگشت و به جای او یک جفت کفش راحتی به جاکفشی آمد. کفش­ها فهمیدند که مادر همان شب بعد از عروسی کفش­ها را به یک دوره گرد فروخته و به جایش یک جفت کفش راحتی خریده است. کفش­ها برای کفش نوک باریک به خاطر اخلاق بدش اظهار تأسف کردند و امیدوار بودند او دست از غرور بی­موردش برداشته باشد. جیپ گراند چروکی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 253صفحه 13