
پس در این دنیا به درد چه کاری میخورم؟
از شنیدن حرفهای پرمحبت باد بهاری، اشک در چشمان نارون
پیر جمع شد و گفت: «تو خوب میدانی که من امسال، در پایان
تابستان، برای همیشه خشک خواهم شد؛ حال که چنین است، از تو
میخواهم آخرین دانههای بارور مرا، که آخرین فرزند من است، به
خوش آب و هواترین جای این جهان ببری و آن را در حاصلخیزترین
خاکها بنشانی تا خوب رشد کند و بزرگترین نارون جهان شود. اگر
تو خواهش مرا برآوری، میدانم که پس از من، آخرین فرزندم
درختی تنومند و خوب خواهد شد.»
باد بهاری گفت: «من نه تنها آخرین دانهی تو را به سر سبزترین
جای این جهان خواهم برد، بلکه قول میدهم که هر بهار به او سرکشی
کنم و مواظبش باشم تا درخت بزرگی شود.»
نارون پیر خیلی خوشحال شد و آخرین دانهاش را به
دست باد بهاری سپرد. باد، دانهی نارون را همراه
خود از دشتها، رودها و کوهها گذراند و آن را
در سرسبزترین جای دنیا بر خاک نشاند.
سالها پشت سر هم گذشت. باد
بهاری، به خاطر قولی که به نارون پیر
داده بود، هر بهار خود را به نارون جوان
میرساند و به او سر می زد. بادخوشحال
بود از اینکه میدید درخت هر سال
بزرگتر میشود.
دور و بر نارون جوان، درختان
دیگری هم بودند که پرندگان زیادی
روی آنها آشیان داشتند. باد بهاری
خوشحال بود که درخت جوان، تنها
نیست و میتواند با درختان دیگر
حرف بزند و حوصلهاش از تنهایی سر
نرود؛ اما باد، هرگز پرندهای را روی شاخه
های نارون جوان ندیده بود. او با خود فکر
نام خودرو: سوبارو فورستر
کشور سازنده: ژاپن
حداکثر سرعت: 207 کیلومتر در ساعت
انتقال نیرو: 5 دنده- دستی
مشخصات کلی بدنه: 4 در- استیشن
مجلات دوست کودکانمجله کودک 261صفحه 32