مجله کودک 261 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 261 صفحه 33

می­کرد که درخت هنوز جوانتر از آن است که پرنده­ها بر آن بنشینند و آشیان کنند. یک سال، وقتی باد بهاری درخت را ترک می­کرد خیلی خوشحال بود؛ چون می­دانست که تا سال بعد ، نارون درخت بزرگی می­شود و پرندگان بسیاری می­توانند در میان شاخ و برگ آن آشیان کنند. باد بهاری می­دانست که پرندگان، دوستان خیلی خوبی برای نارون جوان خواهند شد. سال بعد، پیش از آنکه بهار شروع شود، باد با عجله خود را به درخت رساند. نارون، تازه از خواب زمستانی بیدار شده بود و جوانه­های سبز، روی شاخه­هایش به چشم می­خورد. باد بهاری، به عادت هر سال، بر شاخه­های نارون وزید و جوانه­ی برگها را نوازش کرد؛ اما مثل این بود که نارون از این کار هیچ خوشش نیامده بود؛ چون شاخه­هایش را جمع کرد و با خشم به باد گفت: «چه کسی به تو اجازه داده است که همین طور بدون خبر بیایی و شاخه­های مرا بلرزانی؟ چه کسی به تو اجازه داده است که بیایی و از میان شاخه­های من بگذری؟ تو باید اول از من اجازه می­گرفتی؛ بعد، اگر من اجاه می­دادم، از میان شاخه­هایم می­گذشتی و بر آنها می­وزیدی. مگر کسی این چیزها را به تو یاد نداده است؟» باد بهاری، هم خیلی تعجب کرد و هم خیلی غمگین شد؛ ولی نگذاشت درخت این موضوع را بفهمد... به نظر شما چرا درخت نارون جوان، چنین رفتاری دارد آیا بی­دلیل دچار غرور شده است یا با درشتی و بی­ادبی سخن می­گوید؟ در هر حال برای فهمیدن ادامه­ی قصه­ی می­توانید کتاب را به قیمت 150 تومان از کتابفروشی­های معتبر کودک تهیه کنید و بخوانید. سوبارو فورستر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 261صفحه 33