
افسانه شعبان نژاد
هدیهی خاله نگین
است آتش روشن کنند و نان بپزند، جای بچهها
نیست.
ننه گلی که رفت، سوگلی تنها شد. کمی
نشست؛ کمی بازی کرد و بالاخره حوصلهاش
سر رفت. از اتاق بیرون آمد. بالای پلهها نشست
و دستش را زیر چانهاش گذاشت. بعد، آهی
کشید و با خودش گفت: «کاش ننه جانم زودتر
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
زیر گنبد کبود، خانهای بود. توی این خانه ننه گُلی
با دخترش سوگلی زندگی میکرد.
یک روز ننه گلی شال به کمر بست، چادر به
سر کرد و رفت چند تا کوچه آنطرفتر تا با کمک
همسایههای دیگر نان بپزند. سوگلی هم در
خانه ماند؛ چون ننه گلی گفته بود جایی که قرار
نام خودرو: بند کانن
کشور سازنده: سوئد
وزن: 53 هزار کیلوگرم
سلاح: توپ 155 میلی متری-
مسلسل ضد تانک 7 میلی متری
حداکثر سرعت در جاده:
28 کیلومتر در ساعت
مجلات دوست کودکانمجله کودک 276صفحه 31