مجله کودک 276 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 276 صفحه 31

افسانه شعبان نژاد هدیه­ی خاله نگین است آتش روشن کنند و نان بپزند، جای بچه­ها نیست. ننه گلی که رفت، سوگلی تنها شد. کمی نشست؛ کمی بازی کرد و بالاخره حوصله­اش سر رفت. از اتاق بیرون آمد. بالای پله­ها نشست و دستش را زیر چانه­اش گذاشت. بعد، آهی کشید و با خودش گفت: «کاش ننه جانم زودتر یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. زیر گنبد کبود، خانه­ای بود. توی این خانه ننه گُلی با دخترش سوگلی زندگی می­کرد. یک روز ننه گلی شال به کمر بست، چادر به سر کرد و رفت چند تا کوچه آنطرفتر تا با کمک همسایه­های دیگر نان بپزند. سوگلی هم در خانه ماند؛ چون ننه گلی گفته بود جایی که قرار نام خودرو: بند کانن کشور سازنده: سوئد وزن: 53 هزار کیلوگرم سلاح: توپ 155 میلی متری- مسلسل ضد تانک 7 میلی متری حداکثر سرعت در جاده: 28 کیلومتر در ساعت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 276صفحه 31