مجله کودک 276 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 276 صفحه 33

گفت: «جیک و جیک و جیک، دختر کوچیک! زود بیا پایین، مثل من بخور، انگور شیرین.» باز دهن سوگلی آب افتاد. نگاهی به انگورهای دانه درشتِ خاله نگین کرد. بلند شد و یک پله پایین رفت. ولی همان جا ایستاد و پایین­تر نرفت. کمی فکر کرد و به گنجشک گفت: «اشی مشی جان! این را بدان، این انگورها، نیست مال ما. خوشمزه و شیرین است؛ ولی مالِ خاله نگین است. من از آنها نمی­خورم.» بعد نفس عمیقی کشید و به خودش گفت: «بو کن، ببین! ننه جانم خمیر را به تنور زده است. نانش دارد آماده می­شود. وقتی بیاید نان می­آورد. می­خورم و سیر می­شوم.» گنجشک بالی زد و رفت. سوگلی هم روی پله نشست. چشمهایش را بست و دوباره به ننه جان و سفره­ی نان فکر کرد. ناگهان با صدای قوقولی قوقوی بلندی از جا پرید. خروس خاله نگین را روی دیوار دید. آقا خروسه به سوگلی نگاه کرد. بالش را تکان داد و جعبه­ی انگور را نشان داد و گفت: «قوقولی قوقو، دختر کوچولو! زود برو پایین، برو و بخور انگور شیرین.» سوگلی خندید. از جا پرید. آب دهنش را قورت داد و از پله­ی آخری هم پایین رفت. یک قدم به طرف جعبه­ی انگور برداشت؛ ولی همان جا ایستاد و جلوتر نرفت. خروسه گفت: «بفرما!» سوگلی گفت: «تاجت چین چین، بالت رنگین. این انگورها، نیست مال ما. خوشمزه و شیرین است، ولی مالِ خاله نگین است.» بعد، نفس عمیقی کشید و گفت: «بَه بَه! بوی نان می­آید. الان ننه جان با سفره­ی نان از راه می­رسد. نان می­خورم و سیر می­شوم.» سوگلی این را گفت و برگشت و روی پله­ی آخری نشست.» بالاخره ننه گلی و خاله نگین کی از راه می­رسند تا تنهایی سوگلی به پایان برسد؟ ادامه­ی قصه چه خواهد شد؟ با خواندن کتاب هدیه­ی خاله نگین که به بهای 400 تومان منتشر شده می­توانید از ادامه­ی قصه سر درآورید. نام خودرو: 6-G کشور سازنده: آفریقای جنوبی وزن: 47 هزار کیلوگرم سلاح: توپ سبک 150 میلی متری حداکثر سرعت در جاده: 90 کیلومتر در ساعت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 276صفحه 33