مجله کودک 349 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 349 صفحه 9

این ترتیب رفت و رفت تا صبح روز هفتم از مرز چین گذشت و وارد آن کشور پهناور شد. استاد و اسبش هردو به شدّت خسته شده بودند. اما بیشتر از چند ساعت راه تا شهر مقصد نمانده بود. نزدیک ظهر هوا گرم شد و استاد سخت احساس تشنگی کرد. کمی سرعتش را کم کرد و از میان خورجین، کوزۀ سفالی را بیرون کشید. اما با تعجّب دید که کوزه خالی است. مدّتی بود که در بیابان اسب می­تاخت و آبی ندیده بود تا کوزه­اش را پر کند. با نگرانی همه طرف را نگاه کرد تا شاید اثری از آب پیدا کند. امّا به هر طرف که نگاه می­کرد، جز بیابان خشک و خالی هیچ چیزی نمی­دید. دهانش از تشنگی خشک شده بود، امّا چاره­ای نبود باید به سفرش ادامه می­داد تا زودتر به جای سبز و آبادی برسد. کوزه را در خورجین گذاشت و با سرعت به طرف مقصد راند. یک ساعت بعد، در وسط صحرا، رنگ آبی زیبایی دید. خیلی عجیب بود. مثل این-که یک تکّه از آسمان روی زمین افتاده باشد. با کنجکاوی اسبش را به طرف لکّۀ آبی رنگ راند. هر چه بیشتر جلو می­رفت، بیشتر تعجّب می­کرد. چون رنگ آبی، خودِ آب بود! روی زمین بلند شنی، چشمه­ای زیبا به رنگ آبی آسمان زیر نور آفتاب می­درخشید: «خدای من! یک چشمۀ آبی و پاک، آن هم وسط بیابان!» این حرفی بود که استاد نقّاش از تعجّب با خودش گفت. وقتی خوب به چشمه نزدیک شد، دید چند ماهی قرمز و نارنجی قشنگ هم در میان چشمه شنا می­کنند. دیگر جای معطّلی نبود زبان استاد از تشنگی به دهانش چسبیده بود و گلویش می­سوخت. افسار اسب را کشید، پیاده شد، کوزه­اش را برداشت و لب چشمه رفت. زود نشست و با حرص کوزه­اش را به آب چشمه زد. امّا چشمتان روز بد نبیند، نام جاندار: لابستر اسکات اندازه: حدود 15 سانتی­متر گستردگی: شمال شرق اقیانوس اطلس، مدیترانه زیستگاه: صخره­های دریایی تغذیه: سخت پوستان کوچک، لاشه حیوانات آبزی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 349صفحه 9