مجله کودک 398 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 398 صفحه 9

« سفر به یاد ماندنی » «اُمّ ایمن» وسایل سفر را در بقچه های سفید و بزرگ میبست . محمّد ، ایستاده بود و با کنجکاوی به دستهای پر تحرّ ک وچهره گلگون این زن مهربان حبشی نگاه می کرد. در آن وقت محمّد فقط پنج سال داشت. آمنه تصمیم گرفته بود پسرش را به یک سفر ببرد. به یک سفر طولانی و پُر ماجرا . سفری سخت و پُر زحمت، که کمتر زنی از زنان اشراف قریش در آن روز، رنج وسختی آن را برای طفل خردسال خود قبول می کرد.اما از نظر آمنه، محمد پسری دیگر بود. او با همة بچّه های شهر و بیابان فرق داشت و این سفر میتوانست برای او سفر سرنوشت باشد. راستی درآن ساعت ها ، چه افکاری در ذهن آمینه موج می زد؟ هر چه بود، حسّی غریب و آشنا، در آن روز، این مادر جوان را وا می داشت تا پسر زیرک وکنجکاوش را که تنها پنج بهار گرم و خشک را دیده بود ، بر شتری سوار کند و دربیابان خشک و سوزان حجاز ، به سفری طولانی و دور دست ببرد. به شهری که نزدیک به صد فرسنگ از زادگاه او فاصله داشت. فاصله ای که با گام های بلند شتر ، ده روز پیموده می شد! اُمّ ایمن ، سربلند کرد. برای لحظه ای چشم درچشم محمّد دوخت و با شادمانی گفت: -محمّد! سفر خیلی خوب است! محمّد، با کنجکاوی زیرکانه ای که در نگاهش لانه کرده بود، گفت: -سفر به کجا خوب است؟ اُمّ ایمن پاسخ داد: -یثرب. محمّد ، پرسید: -یثرب کجاست؟ (ادامه دارد) Ÿ موضوع تمبر: روز فلسطین ( چاپ اردن) Ÿ قیمت : 10 واحد Ÿ سال انتشار :1961

مجلات دوست کودکانمجله کودک 398صفحه 9