ساله ای که به هنگام بروز مشکلات ، طرف مشورت قرار می گیرد ، پیر مردی که کاردانی وتیزهوشی اش همراه با تجربه های ارزشمندش ، از او شخصیتی بی نظیر ساخته است .
پیرمدی که همیشه نظرات پخته ودقیقش ، موانع را از سر راه بر می دارد و مشکلارا آسان می کند.
اسقف اعظم ، خدمتکارش را صدا می زند و با نگرانی و اضطرابی بی سابقه می گوید : « شر حبیل راخبر کن!بگو اگر آب در دست دارد، زمین بگذارد و به اینجا بیاید، زود باش جوان ! سریعتر .»
و تا آمدن شر حبیل، بر روی تخت ، دراز می کشد تا ذهنش را متمرکز کند و از این شیفتگی برهاند.
صدای پای شر حبیل که در سراسری کلیسا می پیچد، اسقف ازجا بلند می شود ، خود را مرتب میکند و به استقبال شر حبیل می شتابد و پیش از آنکه شر حبیل چیزی بپرسد، شروع میکند به شرح ماجرا:
-نامه ای از حجاز رسیده ، که آرامش مرا به هم زده و فکرم را آشفته و پریشان کرده است. نویسنده این
موضوع تمبر: جنگ یمن جنوبی
قیمت : 20 واحد
سال انتشار : 1967
مجلات دوست کودکانمجله کودک 398صفحه 34