مجله کودک 421 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 421 صفحه 14

سرزمین دزدهای یک چشم قسمت پنجم عباس قدیر محسنی دزد یک چشم که با فهمیدن این راز، ذوق زده شده بود زود راز را سر جایش گذاشت و از چاه بیرون آمد و پرسان پرسان خودش را به خانه ننه پیرزن رساند و همین که به در خانه رسید بوی آش رفت توی دماغش و دلش به قار و قور افتاد و در زد. ننه پیرزن که فکر می کرد یک گدا در خانه اش را زده است با یک کاسه آش در را باز کرد و دزد یک چشم تا ننه پیرزن را دید، کاسه آش را از دست او گرفت و نه برداشت و نه گذاشت و گفت:" تو اصلا بلند نیستی آش بپزی. هیچوقت هم بلند نبودی بپز. من می دونم حالا باید صد سکه به من بدی تا این راز رو به کسی نگم." ننه پیرزن که این راز را فقط به چاه گفته بود عصبانی شد و کاسه آش را از دست دزد یک چشم گرفت و کوبید توی کله اش و پسرهای خلش را صدا زد. آنها هم زود آمدند و با دستور ننه پیرزن ریختند روی سر دزد یک چشم و تا آن جایی که می خو.ردند او را زدند وتوی کوچه انداختند و رفتند. دزد یک چشم که حسابی کتک خورده بود از خیر چاه و رازهایش گذشت و لنگان لنگان راه قصر را در پیش گرفت. اما هنوز چند قدیک چشم با طبل و شیپور جار زدند و جشن بگیرید شادی کنیید که عروسی مراد شاه دزد است با دختر شا ه پریان." با شنیدن این خبر کم مانده بود دزدیک چشم بیفتد و همان جا بمیرد. اصلا باورش نمی شد مراد دوست و وزیر او. خودش را شاه کرده بود. هیچ، حالا داشت با دختر شاه پریان هم عروسی می کرد. یک لحظه تصمیم گرفت به قصر برود و مراد را حسابی کتک بزند و از قصر پرت کند بیرون. اما می دانست این کار ممکن نیست. نبابراین همان جاروی زمین نشست و فکر کر د فکر کرد و فکر کرد و تا شب فقط فکر کرد و بالاخره موقع سپیده صبح روز بعدفکر ی به نظرش آمد بلند شد، آستینهایش را باالا زد و شروع کرد به گشتن کوچه ها و خیابان ها او همه جا را گشت و زیرذ و رو کرد. توی هر سوراخ سنبه ای سرک کشید. توی هر خانه ای را نگاه کرد. تا این که بالاخره حرف راست را پیدا کرد و آن را با یک گوشه توی تله انداخت و با هزار زحمت حرف راست را دزدید و. آن را برد توی چاه رازها انداخت و روی چاه را هم با یک سنگ بزرگ محکم اسپایک اسپایک نام سگی از نژاد بولداگ است که در ابتدا "پوچ" نامیده می شد. اما بعدها پوچ نام گربه ای دیگر در این مجموعه شد. اولین حضور اسپایک در کارتون تام و جری مربوط است به فیلم مشکل سگ" محصول سال 1952 میلادی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 421صفحه 14