مجله کودک 482 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 482 صفحه 19

از خواب بیدار شدم و دیدم که تورج توی بغل مامان داشت گریه میکرد. بابا خوابِ خواب بود. انگار هزار سال نخوابیده بود. من نمیدانستم دارد چه خوابی میبیند. تورج گفت: مامان! مامان! موش بود! موش بود! وای گاز گرفت! گاز! وای سوختم من! مامان: نه نه پسرم! موش کجا بود؟! اینجا که موش نیست. موشها از تو میترسند! اینجا نمیآیند. مامان زیر لب یک چیزهایی هم میگفت: فکر کنم دعا میکرد یا قرآن میخواند. من به فکر فرشتهها افتادم و با خودم گفتم: تورج که الان باید با فرشتهها حسابی دوست شده باشد. پس آنها کجا هستند؟ نکند آنها هم مثل ما میخوابند؟ عمو به من گفته که بچههای همقد تورج، فرشتهها را قشنگِ قشنگ میبینند. تازه وقتی هم که میخندند؛ فرشتهها هستند که آنها را میخندانند. گروهبان ارتش مجارستان- سال 1941

مجلات دوست کودکانمجله کودک 482صفحه 19